چکیده:
بخشی از زیباییها و ظرافتهای شعر فارسی، در قالب آرایههای ادبی به ظهور رسیدهاست؛ بنابراین بررسی چندوچون پیوند پژوهشهای بدیعی و تحولات شعری، ضرورتی گریزناپذیر است. آیا بهراستی لوازم این پیوندِ دوسویه رعایت شدهاست؟ این پژوهش، با بررسی نمونههای شعری از سبکهای برجستۀ شعر فارسی در شیوهای تطبیقی و مقایسهای، به این پرسش پاسخ گفتهاست. پژوهش حاضر نشان میدهد که پژوهشهای بدیعی و تحولات شعری، سیری همگام نداشتهاند، بدین معنی که شعر فارسی در گذر از سبکها و شیوههای مختلف در چگونگی بهرهگیری از آرایههای ادبی، با توجه به معیارهایی چون لفظاندیشی یا معناگرایی، سادگی یا صنعتاندیشی و نظریههای شعری و ادبی، فراز و فرودهای بسیاری را تجربه کرده، اما پژوهشهای بدیعی بیتوجه به این تحولات، به حفظ چهارچوب خشک خود اندیشیدند و در نتیجه روزبهروز از نقش آنها در شکلدهی ظرافتهای شعری کاسته شده و به دانشی ناکارآمد در خلاقیتها و نقد شعری تبدیل شدهاند. نتیجۀ پژوهش حاضر، ضرورت بازنگری در پژوهشهای بدیعی را بیش از پیش ضروری میسازد.
A part of Persian poetry's beauty and delicacy has been manifested in literary arrays. So it seems inevitable to analyze the quality connection between the researches on exquisite arrays and poetical changes. Do the requirements of this reciprocal link really considered? Examining some poetic examples from some prominent styles of Persian poetry، this research answers to above mentioned question through an adaptive-comparative method. This study shows that the exquisite researches and poetical changes have not had a balanced development; it means that the Persian poetry has experienced many ups and downs in quality of literary arrays usage due to criteria such as term-minding and meaning-orientation، simplicity and industrial-thinking، and poetical and literary theories، but oblivious to these developments، exquisite researches have just thought their own severe frameworks، and as a result، they have gradually lost their role in shaping poetical capacities and have changed into an inefficient knowledge to create innovations and poetic criticism. The more than ever necessity of retrospection in exquisite researches has been proven in present essay as its result.
خلاصه ماشینی:
این تناسب ها، به مرور زمان در شعر فارسی کم رنگ شـده انـد: بهـره گیـری از کلمات متناسبی چون «ربع و طلول و دمن » در بیت زیر، مصداق این ویژگی است : و آنجا کـه تـو بودسـتی ایـام گذشـته آنجاست همه ربع و طلول و دمن مـن ایهام شعر منوچهری هم آگاهانه نیست و میتوان گفت که مخاطب آشـنا بـا فضـای شعر فارسی، از همنشینی برخی واژگان ـ با توجه به سنت های ادبی ـ چنین ایهام هـایی را کشف میکند؛ بنابراین برخی از صنایع ، محصول ذهن مخاطب اند و بـا توجـه بـه سـبک شعری و عصر حیات شاعر، برخاسته از آگاهی شاعر نیستند؛ مـثلا ایهـام تبـادر در کلمـه «باده » به قرینه «از بیخ بکندی» که کلمه «باد» را فرایاد میآورد در بیت زیر: ای باده !
در شعر حافظ ، صنعت پـردازی آگاهانـه ، گـرایش بیشـتر بـه صنایع معنوی و پنهان ، توجه به سنت های ادبی در صنعت پردازی و فاصله گرفتن از کلام طبیعی به سمت وسوی بیان هنـری، ابهـام آفرینـی از راه درآمیخـتن صـنایع و درآمیخـتن حوزه های بیان و بدیع ، برجسته است که اگر صنعت «تجرید» را ـ که در بیت تخلص حافظ شکل گرفته ـ به این ویژگی بیفزاییم ، باید بگوییم که هم شعر حافظ نگاه بدیعی متفاوتی میطلبد و هم قالب غزل ، ویژگیهای بدیعی جداگانه ای میتواند داشته باشد کـه بلاغـت فارسی به آسانی از کنار آن گذشته است .