چکیده:
پوزیتیویسم منطقی نام مکتب تجربه باورِ رادیکالی بود که با الهام از اندیشههای کسانی مانند هیوم، راسل و ویتگنشتاین و برخی دیگر در 1920 ابتدا در وین شکل گرفت و سپس با تألیف کتاب زبان،حقیقت[صدق]ومنطق توسط ایر به انگلستان وارد شد. داعیه اصلی این جنبش فلسفی از میدان بدر کردن مابعدالطبیعه به مثابه قسمی شناخت است. سخنگویان و نمایندگان اصلی این طرز تفکر با قبول تقسیمبندی هیوم از گزارهها به دو قسم تحلیلی و ترکیبی بر آن شدند نه تنها مابعدالطبیعه بلکه الهیات و حتی اخلاق را نیز نمیتوان در شمار فعالیتهای ذهنی معرفت بخش بشمار آورد. نویسنده کتاب پوزیتیویسم منطقی کوشیده است تا از طریق ترجمه برخی مقالات کلاسیک که یا در معرفی این مکتباند و یا در نقد آموزههای اصلی آن مانند تز تحقیقپذیری ، نشان دهد که این آموزه هم از برخی تناقضات درونی رنج میبرد و هم قبول مدعیات اصلی آن نه تنها به نفی متافیریک بلکه به نفی اخلاق، دین و حتی علم نیز خواهد انجامید.
خلاصه ماشینی:
نویسنده کتاب پوزیتیویسم منطقی کوشیده است تا از طریق ترجمه برخی مقالات کلاسـیک کـه یـا در معرفـی ایـن مکتب اند و یا در نقد آموزه های اصلی آن مانند تز تحقیق پذیری ، نشان دهد که این آموزه هم از برخی تناقضات درونی رنج می برد و هم قبول مدعیات اصلی آن نـه تنهـا بـه نفـی متافیریک بلکه به نفی اخلاق ، دین و حتی علم نیز خواهد انجامید.
در حالی کـه ایـن امـر مغـایر ایـن قـانون بنیادین منطق است که اگر اصل گزاره صادق بود نقیض آن لاجرم باید کاذب باشد(ص ٢٨) به اقتضای ضرب المثل معروف که یکی بر سر شاخ و بن می برید،پوزیتیویست ها بر آن شدند تا روایت خفیف تری از اصل تحقیق پذیری تجربی که همانا تأییدپذیری (testability) تجربی است ارائه دهند تا بر اساس آن فقط احکام متافیزیکی را بی معنا جلوه دهند، روایتی که بر اساس آن می توان گفت گزاره آن گاه تأییدپذیر است که بدانیم چه نوع شاهدی آن را تأیید می کند، حتی اگر رویه یا طریقه بدست آوردن آن شاهد را ندانیم (ص ٣٠) خاتمه این فصل نیز ایراد دیگر نویسنده بر معناداری خود اصل تحقیق پـذیری تجربـی است ؛چه آن که پوزیتیویست ها بطور کلی گزاره های معنا دار را دو قسم می دانند:گزاره هـای تحلیلی و گزاره های ترکیبی .