چکیده:
حکما، به ویژه صدرالمتألهین، بر نظریۀ «تغایر مفهومی و اتحاد مصداقی صفات واجب تعالی» تأکید میکنند. این در حالی است که عرفا حمل صفات واجب را متأخر از مقام ذات دانسته و ذات واجب را مقام «لا اسم له و لا رسم له» میدانند. علامه طباطبایی در کتاب نهایة الحکمة قول به تغایر مفهومی و اتحاد مصداقی صفات واجب را پذیرفته است، در حالی که در تفسیر المیزان، مهرتابان و رسائل توحیدیه قائل به نفی کثرت مفهومی از مقام ذات و تأخر صفات واجب از مقام ذات گردیده است. ما در این مقاله نشان خواهیم داد که لازمۀ نظریۀ «تغایر مفهومی و اتحاد مصداقی صفات واجب تعالی» ترکیب واجب تعالی از وجود و عدم خواهد بود و نظر صحیح در این باب همان «نفی کثرت مفهومی صفات در مقام ذات، و تأخر صفات واجب از مقام ذات» است. و در انتها نیز با استفاده از حمل حقیقه و رقیقه و تمایز آن با حمل شایع، وجه جمعی برای سازگاری هر دو نظر علامه طباطبایی در نهایة الحکمة و تفسیر المیزان پیشنهاد خواهیم نمود.
Muslim philosophers، including Mulla Sadra، commonly advocate the theory of “the conceptual difference and existential identity of Divine attributes”. Muslim mystics، however، hold that the attribution of Divine attributes is posterior to His essence and that the very essence transcends any attribute or name. Allame Tabatabaei supports the former theory in his Nahaya al-Hikmah but in some other works like Al-Mizan، sees the latter as the correct one. In this paper، we argue that the first view leads to an implausible result، namely the composition of the Divine attributes from existence and non-existence. Then، appealing to the dichotomy of haqiqah/raqiqah predication we propose a way to reconcile between the two apparently incompatible views of Tabatabaei.
خلاصه ماشینی:
"بنابر آنچه گفته شد، از آنجایی که مفاهیم دارای محدودیت ذاتی می باشند، حمل آنها بر مقام ذات ، نوعی تحدید ذات واجب بوده و پذیرفتنی نیست ، اما این در صورتی است که حمل صفات بر مقام ذات از نوع حمل شایع صناعی باشد و نه حمل حقیقه و رقیقه ، به عبارت دیگر صفات با تعین مفهومی خود بر ذات واجب حمل نمی شوند زیرا همانطور که گذشت چنین حملی نوعی تحدید مصداق خواهد بود، اما همین مفاهیم ، بدون تعین مفهومی خود و به نحو حمل حقیقه و رقیقه بر ذات واجب قابل حمل است ، و معنای این نوع از حمل آن است که ذات واجب ، کمالات صفات مذکور را نه به نحو محدود، بلکه به نحو اعلی و اشرف و به نحو اطلاقی و نامحدود داراست و چگونه چنین نباشد در حالی که ذات لایتناهی واجب تعالی علت صفات می باشد؟ برای توضیح بیشتر لازم است که به تعریف حمل حقیقه و رقیقه و تفاوت آن با حمل شایع اشاره کنیم ."