چکیده:
در این نوشته به بررسی و نقد نظریه ایمان گرایی کیرکگور و ویتگنشتاین می پردازیم. گفته خواهد
شد که ایمان گرایی کیرکگور مبتنی بر حفظ ایمان علی رغم تضاد آن با عقل است. یعنی انسان
می تواند بر ضد یک مدعا دلیل آفاقی و عینی داشته باشد و در عینحال به آن، ایمان هم داشته
باشد. به نظر او ایمان آوردن یک امر اختیاری است و دینداری باید مبتنی بر خطر و جهش
ایمانی باشد. کیرکگور ایمان را وقتی شایسته می داند که به نوعی خطر کردن باشد. اما
ویتگنشتاین قائل است که ایمان، با فقدان دلیل سازگار است، یعنی انسان می تواند دلیل نداشته
باشد اما ایمان داشته باشد. زیرا مجموعه باورها در نهایت به باورهایی می رسند که بدون دلیل
پذیرفته می شوند. او با طرح بازی های زبانی می گوید که ایمان آوردن یک بازی زبانی خاص، و
عملی است که در متن حیات دینی می روید. همچنین به نظر او، مومنان تصاویر دینی در پیش
زمینه خود دارند که حیات دینی آنها را میسر می سازد. البته این تصاویر، حاصل فعالیت در زندگی
روزمره است نه استدلال و دلیل.
The aim of this essay is to study and review of Kierkegaard and Wittgenstein’s Fideism. We show that new fideism is based on keeping faith despite of limits of reason. In other words، one could have simultaneously objective arguments against something، but at the same time، have believed in it. For Kierkegaard، having faith is a free and deliberate act، and religious belief should be built on adventure and “leap of faith”. He thinks faith is worthwhile، only when it is a kind of taking risk. Wittgenstein، following Kierkegaard’s way of thinking، holds that it is possible to have faith without arguments; i.e.، one could have faith in something، but have no any reason to prove it، because a collection of beliefs retraced at the end to some beliefs that are not proved. Thus، he says having faith is a kind of language game which is built on religious grounds. However، this needs practice and action.
خلاصه ماشینی:
او روایتی از ایمانگرایی ارائه میکند که به موجب آن ایمان نه فقط برتر از تعقل است، بلکه به یک معنا مخالف آن است؛ کسی که سعی دارد تا ایمان دینی خود را بر اسناد و مدارک عینی یا تعقل مبتنی سازد، اساسا بر خطاست و این کار هم بیهوده و هم امری نامطلوب است.
آیا این امر امکان دارد؟ وقتی عقل با دلیل قاطع بگوید، الف ب است، ولی انسان بگوید چون دین گفته است الف ب نیست، پس الف ب نیست؟ اینکه مطابق با سخنان کیرکگور باید دین را پذیرفت در غیر اینصورت زندگی را از دست میدهیم و باید به سوی ایمان جهش داشت، در مورد انسانهایی که دین ندارند ولی اخلاقی زندگی میکنند چه باید گفت، آیا نمیشود اخلاقی زندگی کرد و به وجود خدا اعتقاد نداشت، ولی زندگی معنادار داشت.
5. نقد و ارزیابی درمورد این نظر ویتگنشتاین که دین و ایمان یک بازی زبانی خاص است که فقط در درون حیات دینی قابل ارزیابی است، باید گفت که اگر این دیدگاه درست باشد، چرا متدینان احساس نمیکنند که نباید با غیرمتدینان بحث کنند و یا غیرمتدینان احساس نمیکنند که نباید با متدینان وارد بحث شوند؟ همچنین، بنیانگذاران ادیان، غیرمتدینان را مخاطب خود قرار دادهاند.
در واقع نحوه معیشت متدینان با غیرمتدینان و قواعد زندگی آنها با یکدیگر فرق میکند و نمیشود معیشت دینی را مورد چون و چرا و تفحص قرار داد، بلکه آنچه در این نحوه معیشت مهم است کاربرد و نقش قواعدی است که برای افراد آن دارد.