خلاصه ماشینی:
"و از همان آغاز یعنی بیش از یک قرن پیش، مطالعه سازمان متکی بر یک فرض بوده است که: "یک سازمان مناسب وجود دارد یا باید وجود داشته باشد؟" آنچه باید به عنوان"یک سازمان مناسب"ادامه داشته و کماکان هم ادامه دارد و نیز حقایق آن باید روشن شود و این است که تاکنون چیزی به عنوان یک"سازمان مناسب"وجود ندارد و آنچه موجود است تنها سازمانها و تشکیلاتی هستند که هر یک از آنها دارای توان مشخص،محدودیتهای خاص و کاربردهای معین و متمایزی از دیگر سازمانها می باشند.
کلیه فرضیات دیگر،درباره افراد موجود در سازمانها و مدیریت آنها بر این فرض بنیادین متکی است که تنها یک راه درست و مناسب برای مدیریت افراد وجود دارد یا لااقل باید وجود داشته باشد.
زیرا کارگران علمی بعد از اینکه دوره کارآموزی خود را طی کردند باید به مراتب بیشتر از رئیس خود درباره کار و وظیفهشان بدانند،چه در غیر اینصورت اصلا به درد نخواهد خورد بخشی از تعریف کارگران علمی در واقع این ضرورت است که بیش از هر کس دیگری در سازمان باید راجع به کار و وظیفه خود اطلاع و بینش داشته باشند.
بنابراین"مدیریت افراد"روز به روز شبیه به کار بازاریابی میشود و در امر بازاریابی با این سؤال آغاز نمیکنیم که چه میخواهیم؟بلکه با این سؤالها شروع میکنیم که طرف دیگر چه میخواهد؟معیارهای او چیست؟چه اهدافی را دنبال میکند؟چه چیزهایی را نتیجه میداند؟و اینها همه نه تئوری X است و نه تئوری Y و نه هیچ تئوری خاص دیگری برای مدیریت افراد میباشد."