چکیده:
آگاهی و جایگاه آن در طبیعت از اصلیترین پرسشها در فلسفه ذهن است و ارتباط تنگاتنگی با مسئله ذهن- بدن دارد. تبیینهای متفاوتی در مورد نسبت آگاهی با جهان طبیعت وجود دارد که به نظر میرسد در همان دوگانه سنتی فیزیکالیسم و دوگانهانگاری جای میگیرد. درحالیکه هر دو تبیین با مشکلاتی مواجهاند که از مقبولیت آنها کاسته است، یگانهانگاری راسلی ادعا میکند که توانسته است از این دوگانه فاصله بگیرد، آگاهی را با ویژگیهای منحصر به فردش توضیح دهد و نسبت آن را با طبیعت مشخص کند؛ به گونهای که اصل بستار علّی نیز بر اساس این ایده قابل توجیه باشد. در این مقاله ابتدا به توضیح این دیدگاه پرداخته و گرایشهای مختلف آن را بررسی میکنیم؛ سپس همهروانانگاری را به عنوان نتیجهای برای یگانهانگاری راسلی توضیح میدهیم و در آخر بر این پرسش متمرکز میشویم که آیا یگانهانگاری راسلی توانسته راه حلی برای تبیین آگاهی و مسئله ذهن- بدن بیابد یا نه.
The problem of consciousness and its place in the nature is is one of the main questions in the philosophy of mind and it also has close relationship with problem of mind –body. There are different explanations about the relationship of consciousness with the nature، which appears to fit in the same dualism of physicalism and dualism. While both explanations have encountered problems that have diminished their acceptance، The Russellian monism claims that it has been able to distance itself from this duality، to explain consciousness with its unique features and to determine its relation to nature: So that the principle of principle of Physical causal closure is also justified on the basis of this idea. In this article، we first discuss this point of view and examine its different tendencies، Then we explain all the panpsychism as the result of Russellian monism، and finally we focus on the question of whether Russellian monism was able to find a solution to the explanation of the consciousness and the problem of mind-body.
خلاصه ماشینی:
"آنچه اختلافآور است، همین چیستی ویژگیهای ذاتی است که اینچنین راه را برای تفسیرهای متعدد باز میکند؛ چنانکه در میان یگانهانگاران هم فیزیکالیستها(Stoljar, 2001, 2014/ Montero, 2014/ Pereboom, 2011) را میتوان یافت و هم قایلان به غیرفیزیکیبودن آگاهی که از ایده یگانهانگاری راسلی برای تبیین رابطه ذهن و بدن استفاده میکنند (Chalmers, 1996, 2003 & 2013a).
ج) همهروانانگاری تا اینجا دو تفسیر از یگانهانگاری راسلی را شرح دادیم؛ اما تفسیر دیگری وجود دارد که در آن، ویژگی ذاتی یک ویژگی پدیداری تلقی شده است؛ به عبارت دیگر آگاهی خود از ویژگیهای بنیادی جهان ماده است و نتیجه قبول این گرایش، پذیرش همهروانانگاری، یعنی نسبتدادن آگاهی به کل جهان است.
با فرض پذیرش این ایده، بازهم مشکلات ترکیب وجود دارد؛ هرچند دسته اول سؤال که بر سر فاعل شناسا بود، اینجا مطرح نیست؛ چراکه در این گرایش از یگانهانگاری ریزذرات خودشان فاعل شناسا نیستند؛ اما پرسش بزرگتری مطرح میشود که چگونه ممکن است ترکیب ذراتی که خود ادراک کننده پدیدارها نیستند، فاعل شناسا بسازد؟ به هر روی به نظر میرسد هر دو گرایش از یگانهانگاری راسلی، چه آن دسته که برای ریزذرات کیفیات پدیداری را اثبات میکنند و چه دسته دیگر که ویژگیهای پدیداری پایه را دچار مشکل ترکیب و چگونگی ساختن آگاهی در مقیاس کلان هستند و این اشکال- چنانکه چالمرز به آن اعتراف میکند (2013b, p."