چکیده:
هایدگر در " راه من به سوی پدیدارشناسی " همان تکریمی را نثار " در باب وجود : طرح کلی انتولوژی " کارل برایگ می کند که نثار کتاب برنتانو در باره " معانی متعدد وجود نزد ارسطو " و نیز " پژوهش های منطقی" هوسرل کرده است ((GA14:92. او همچنین به تاثیر نافذ و از همین رو وصف ناشدنی ای اشاره دارد که برایگ – این استاد الهیات ضد مدرنیسم و آخرین بازمانده مکتب الهیاتی توبینگن که الهیات کاتولیک را در گفتگوئی پویا با فلسفه هگل و شلینگ قرار می داد – بر کار فکری آتی او نهاده است. هایدگر، حتی پنجاه سال پس از نخستین ملاقاتش با برایگ در سال 1909، از او به سبب " رسوخ و صلابت فکری " و مهارت مواجه ساختن آموزه های گذشته با پرسش های زنده و تپنده حال حاضر تمجید می کند ((Ibid:82.
با این همه بر تاثیر برایگ روی هایدگر، تاکید چندانی خاصه از آن گونه که بر تاثیر برنتانو و هوسرل ، نگردیده است. مقاله حاضر برآن است که بر این تاثیر در سه بخش تمرکز کند؛ الف. تاثیر برایگ بر هایدگر در نحوه رویکرد به سنت فلسفی، ب. در مضامین اندیشه و ج . در سبک نگارش.
خلاصه ماشینی:
فن بورن گرایش هایدگر از علوم طبیعی و ریاضیات به فلسفۀ اسکولاستیک، در این برهه و حتی پیش از آن، و نیز تعلقخاطر او به اسکولاستیک، بهطور اخص، و فلسفه، بهطور اعم، ضمن تحصیل در مدرسۀ علوم دینی و دپارتمان الهیات فرایبورگ را امری تحتتأثیر و نفوذ کارل برایگ میداند.
این نحوۀ قرائت اندیشۀ مدرن و اندیشۀ سنتی درپرتو یکدیگر، چنانکه با تفصیل بیشتری بدان خواهیم پرداخت، مشخصۀ رویکرد برایگ به مواقف تاریخ فلسفه ازجمله اسکولاستیسیسم است و درست به همین جهت است که هایدگر پنجاه سال پس از آشناییاش با برایگ در راه من در پدیدارشناسی (Mein Weg in die Phänemenologie) او را متفکری میشمارد که در عرضهکردن ایدههای گذشته به وضعیت حالحاضر تبحر دارد (Heidegger 2007: 82).
این اظهارات با برخی از شواهد تاریخی سازگارند؛ ازجمله شهادت یاسپرس به اینکه هایدگر بهار 1920 را سخت مشغول مطالعۀ لوتر بود و نیز اشارۀ گادامر به اینکه هایدگر پروژۀ «پایان فلسفه ازطریق ویرانسازی سنت فلسفی و آغاز تفکر اصیل» را، که در ترم تابستانی 1921-1922 بهنحوی سربسته مطرح کرد، از لوتر، کیرکگور، و منابع مسیحی ضدیونانی اخذ کرده است (Gadamer 1983: 145).
آنچه هایدگر در دوران متأخر اندیشۀ خود از اومانیسم مراد کرد، برای مثال در «نامهای درباب اومانیسم» (Heidegger 1976: 313-365)، نیز مفهومی البته موسعتر، اما هممنشأ با آنی بود که در سالهای پیش از وجود و زمان بهترتیب با مدرنیسم و جهانبینی از آن یاد کرد و آن را بهنقد کشید، نقدی که بیتردید برایگ الهامبخش آن بود.