چکیده:
نظریه تناسخ در معنای مصطلح و شایع آن به انتقال نفس (ادامة حیات نفس) از بدنی به بدن دیگر (انسان، حیوان، نبات و جماد) پس از مرگ اطلاق شده است. این نظریه به دلیل ارتباط تنگاتنگ خود با واقعة مرگ و مراحل پس از آن، از دیرباز محل تامل اندیشمندان و متفکران سراسر جهان بوده است. این آموزه به جهت محتوای معرفتی مدعای خود، در هر یک ازحوزههای تفکر اسلامی، از جمله حوزههای فقهی، کلامی، فلسفی وعرفانی بازتابهای متعددی داشته است که در غالب آنها، مورد طرد و ردّ منطقی قرار گرفته است. یکی از عرصههای قابل تاملی که این نظریه در آن مورد بررسی قرار گرفته، حوزة تفکرعرفانی است که به سبب انتخاب ابزار کشف و شهود، سطوح تحلیل عمیقتر و متفاوتتری از آموزة تناسخ را در اختیار صاحبنظران و اندیشمندان قرار میدهد. این مهم، در این مقاله با پرداختن به تعالیم برجای مانده از عارف نامدار ایرانی، شیخ محمود شبستری (687 - 740 ق) مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است.
خلاصه ماشینی:
وی در یکی از آن ابیات ، اعتقاد به تناسخ را به لحاظ دینی و ارزشی، کفر و از منظر معرفت شناختی، باطل میشمارد: 1 تناسخ زان سبب شد کفر و باطل که آن از تنگ چشمی گشت حاصل و اما در بیت بعدی در جای دیگری از گلشن راز، از باب رفع شبهۀ احتمالی، اطلاق تناسخ بر دیدگاه وحدت گرای خویش را نفی میکند: 2 تناسخ نیست این کز روی معنا ظهوراتی است در عین تجلی به لحاظ معنا شناختی تناسخ نفی شده در ابیات فوق ، با قرائن موجود میبایست همان تناسخ مصطلح ٣ و مشهور میان اهل کلام و فلسفه باشد که در اولی در مقابل عدم ادراک صحیح از نگاه توحیدی و وحدت ظلیه عالم هستی واقع شده است و در بیت بعدی در مقابل ظهورات تجلیات وجود مطلق و یا به تعبیری ظهور هویت واحد روحانی در مظاهر مختلف جسمانی قرار گرفته است .
1 مبادا هیچ با عامت سروکار که از فطرت شوی ناگه نگونسار چنانکه به وضوح پیدا است ، به کارگیری این دو نوع از گونه های تناسخ ملکی در این شعر، از باب تشبیه و تمثیل ادبی، و مقصود از آن این است که سالکی که در طریق سیر معنوی قرار گرفته است ، میبایست از همنشینی با عوام الناس تا حد امکان پرهیز کند، زیرا این مصاحبت او را از مقام و مرتبۀ حقیقی خود به مراتب حیوانی و پست (مسخ ) تنزل میدهد و حتی ممکن است به مراتب نازلتر (نباتی و جمادی) نیز تنزل پیدا کند (فسخ )؛ بنابراین ، نقل این ابیات و به کارگیری دو اصطلاح مسخ و فسخ به معنای اصطلاحی آن دو، یعنی انتقال نفس انسان پس از مرگ به بدن یک انسان دیگر یا یک حیوان نیست و مقصود عارف شبستری جز توصیۀ اخلاقی – سلوکی به مراقبت از مجالست با آنان که از معبود حقیقی در غفلت اند، نبوده است .