چکیده:
نویسنده مقاله در پی اثبات این نکته است که، مردم ایران از دویست سال گذشته یک جنبش اصیل اصلاحطلبی را آغاز کرده و این روند در حال رشد و پیشرفت است. البته این جنبش به خلاف اصلاحات مرسوم، هیچ ارتباطی با جریان نوگرایی مذهبی و ساختارشکنی دینی ندارد، بلکه راه ترقی خود را در مسیری دیگر یافته است. او ضمن یادآوری تاریخچه جنبش نوگرایی و رفرم مذهبی در دنیای مسیحیت و مردمان مغرب زمین، و نیز برشمردن وجوه اشتراک جنبش اصلاحات در اروپا و ایران، و با دستاویز قرار دادن بن بست اصلاحات در ایران، میکوشد چنین نتیجه بگیرد که، اصلاحطلبی دینی در ایران واژهای نادرست و مسیری نادرست است؛ زیرا هم میان اسلام و مسیحیت از لحاظ نگرش به دنیا تفاوت ماهوی وجود دارد و هم عملکرد رهبران رنسانس مذهبی در اروپا و ایران اختلاف فراوان با هم دارند.
خلاصه ماشینی:
"حتی برخی یاران عبدالکریم سروش که نظریه پرداز اصلاحات مذهبی و نظریه پرداز اصلاح طلبان بود و در سالهای پیش از دوم خرداد در چند مورد با محافظهکاران مذهبی که قدرت در دست شان است درگیری و مشکل پیدا کرده بود و سعی می کرد تفسیر یا به قول خودشان قرائتی نوین از دین اسلام ارائه دهد، او را مارتین لوتر ایران نام دادند.
به این ترتیب اصلاحات حکومتی در ایران که از آغاز با جعل تاریخ و تاریخ سازی قلابی و حذف و سانسور قسمت هایی از تاریخ تنها با هدف نجات حکومت طراحی و آغاز شده و دولت مستعجل بود، همان طور که اشاره شد، هیچ ربطی به جنبش رفرمیسم مذهبی در اروپا، که حاصل تلاش چند قرن متفکران، فیلسوفان و روشن فکران و اندیشهمندان که برخاسته از نیازهای طبیعی، تاریخی و اجتماعی آنان بود و از دل مطالبات مردم سر بر کشیده بود نداشته و ندارد.
در واقع میتوان وقایع پس از مشروطه تا امروز، از فرار محمد علی شاه و تشکیل پارلمان گرفته تا فتح تهران به دست آزادی خواهان و ماجراهای تبریز واصلاحات نصفه نیمه و مدرنیزاسیون رضا شاهی و باز سازی ایران توسط او و جنبش ملی شدن نفت و مبارزات مردم ایران پیش از انقلاب و حتی خود انقلاب 1357 (هر چند از همان آغاز به بیراهه کشیده شد) و حتی دوم خرداد که حرکتی خود جوش و مردمی بود و ربطی به خاتمی و اصلاح طلبان حکومتی نداشت و آنان آن حرکت را به نام خود سکه زدند را، همگی مراحل تکامل تدریجی به سوی دموکراسی دانست، که البته به نظر من هنوز تا رسیدن به شرایط مطلوب و وصول به سر منزل مقصود فاصله زیادی هست."