چکیده:
هدف مقالۀ حاضر، تبیین عوامل شکلگیری ساختار مطلقه حکومت پهلوی اول، تجددگرایی تقلیدی و آسیبهای آن در فاصلۀ سالهای 1304تا 1320 ش است. انتقال قدرت از قاجاریه به پهلوی اول در سالهای پس از مشروطه با برقراری ثبات سیاسی - اجتماعی از سوی رضاخان و تفاهم بیشتر نخبگان سیاسی - مذهبی بهآرامی انجام شد. حکومت پهلوی اول اگر چه آرمان تجدد را دنبال میکرد، اما کسب قدرت بدون منازع به اعتبار ضرورت تاریخی برای سامان سیاسی کشور به ساختار مطلق آن منجر شد. بنابراین مقالۀ حاضر، بر اساس روش پژوهش توصیفی ـ تحلیلی، تحولات ساختاری عصر رضاشاه و میزان آسیبهای آن را به جامعۀ مدنی، اصول مشروطۀ پارلمانی، فرهنگ بومی و سنن مذهبی بررسی میکند. رضاشاه در دورۀ 16 سالۀ حکومت خود، در تقابل سنت ـ تجدد با تطبیقندادن عقلانی فرهنگ بومی و الگوهای وارداتی و با وجود نظام مطلق حاکم، سبب شکافهای طبقاتی و تضعیف کانونهای متعدد قدرت از جمله قوۀ مقنّنه و مجریۀ برآمده از پارلمان و احزاب و نهادهای مدنی شد. با کنارهگیری او، ساخت نهاد مطلق از هم پاشید و همبستگی جامعه دچار تزلزل و بیثباتی شد.
خلاصه ماشینی:
در این راستا، سؤال اصلی مقالۀ حاضر این است : ساختار مطلق حکومت پهلوی اول و تجددگرایی آن چه آسیب هایی برای جامعۀ ایران در بر داشت ؟ بنابراین برای یافتن پاسخ های مناسب ، فرضیۀ این پژوهش به این صورت است : برنامه های نوسازی رضاشاه در ساختار اجتماعی ـ اقتصادی پیش مدرن ایران برای برپایی نظام متجدد، تناسبی عقلایی با بافت تاریخی ایران و ماهیت مطلق قدرت حاکم نداشت .
- منصور میراحمدی و حسن جباری نصیر در مقالۀ «گونه شناسی مواضع عالمان شیعی در قبال سیاست های دولت مطلق شبه مدرن پهلوی اول »: این پژوهش از رویکرد حمایتی و تظاهرگرایانۀ مذهبی رضاخان و جلب اعتماد عمومی کارگزاران مذهبی قبل از قدرت یابی و مواضع متفاوت او پس از تکیه بر حکومت بحث کرده است .
اگر چه رسالت بزرگی که نیروهای مشروطه طلب به دنبال آن بودند، یعنی تحدید قدرت مطلق سیاسی و مشارکت وکلای ملت از طریق قوة مقننه و حرکت به سوی مشروطۀ سلطنتی با نابه سامانیهای پس از انقلاب و تضادهای فکری و مکتبی به طور عینی و در سطحی مناسب ایجاد نشد، اما وقوع کودتا، تأمین امنیت سیاسی ـ اجتماعی و حرکت برای ساخت دولتی بوروکراتیک و متمرکز را که ضرورت تاریخی این دوره بود، موجب شد.