چکیده:
تحولات عظیم رخداده در برخی کشورهای خاورمیانه و افریقا با عنوان «بیداری اسلامی» طی سالهای اخیر، تأثیرات عمیقی در منطقه خاورمیانه برجای گذاشته است. اما در این بین، بیداری اسلامی در کشور بحرین، از اهمیت خاصی برای جمهوری اسلامی برخوردار است. با عنایت به هویت ظلمستیزانه و اسلامی ـ شیعی اکثریت معترضان و بهویژه جمعیت «الوفاق» در این کشور و تعاملات معنوی بسیار نزدیک رهبران این جنبش با جمهوری اسلامی، بهنظر میرسد بر مبنای آموزهها و محورهای موجود در نظریه سازهانگاری بتوان راهبرد اتخاذشده در سیاست خارجی جمهوری اسلامی در قبال بیداری اسلامی در بحرین را تحلیل کرد. یافتههای این مقاله، نشان میدهد بر مبنای آموزههای مطروحه در نظریه سازهانگاری، جمهوری اسلامی ایران بر اساس هویتی که از خود، رژیمهای آلسعود عربستان و آلخلیفه تعریف کرده و تحولات بحرین را مصداقی بارز از بیداری اسلامی میداند، سیاست خارجی خود را در قبال این تحولات پیگیری میکند. حمایت کامل سیاسی و رسانهای از گروه سیاسی غیردولتی اسلامگرای الوفاق بحرین و شخص شیخ علی سلمان دبیر کل آن، مصداقی بارز بر این مدعاست. به بیان دیگر، بهنظر میرسد ساختار بینالاذهانی شکلگرفته بین ایران و جمعیت الوفاق به نمایندگی از شیعیان بحرین (عقاید مشترک، دشمنان مشترک و اهداف همراستا)، باعث شده تا جمهوری اسلامی ایران، حمایت از این گروه سیاسی غیردولتی را تأمینکننده منافع ملی و مقوم اصول و ارزشهای نظام خود بداند.
خلاصه ماشینی:
به بیان دیگر، بهنظر میرسد ساختار بینالاذهانی شکلگرفته بین ایران و جمعیت الوفاق به نمایندگی از شیعیان بحرین (عقاید مشترک، دشمنان مشترک و اهداف همراستا)، باعث شده تا جمهوری اسلامی ایران، حمایت از این گروه سیاسی غیردولتی را تأمینکننده منافع ملی و مقوم اصول و ارزشهای نظام خود بداند.
بیداری اسلامی، بحرین، جمعیت الوفاق، ایران، شیعیان، سازهانگاری مقدمه مجموعه تحولات عظیمی که از هیجده دسامبر سال 2010 و در پی خودسوزی محمد بوعزیزی جوان دستفروش تونسی در اعتراض به سیاستهای هیأت حاکمه این کشور رخ داد، به طیف وسیعی از کشورهای خاورمیانه و افریقا سرایت کرد که دامنه آن تاکنون ادامه دارد و تأثیرات عمیقی را بر سیاست داخلی و خارجی کشورهای یادشده و همچنین نظام بینالملل بر جای گذاشته است.
(گریفیتس، روچ و سولومون، 2009، ص236-238) کاربست مهم این نظریه در مقاله حاضر که بهنظر میرسد دیگر نظریهها کاملا قادر به این امر نباشند، در نشان دادن تأثیر مسائل هویتی و ساختارهای بینالاذهانی در نوع جهتگیری سیاست خارجی ایران در قبال تحولات دیگر کشورهای منطقه و همچنین گروههای سیاسی غیردولتی فعال در آن کشورها (نظیر جمعیت سیاسی الوفاق بحرین و یا جنبش انصارالله یمن) است.
به عبارت دیگر، قرار است این نظریه به ما کمک کند تا بفهمیم که چرا جمهوری اسلامی که باید علیالقاعده روابطش دولتمحور باشد و تقویت و تحکیم و حتی ارتقاء رابطهاش با دولت همسایه بحرین و رژیم آلخلیفه را دنبال کند، برای حمایت از یگ گروه سیاسی معارض دولت بحرین، هزینههای مادی و معنوی پرداخت مینماید و ضمن انتقاد جدی از رفتار سالهای اخیر رژیم آلخلیفه در برخورد با معترضان، از تمام امکانات سیاسی و رسانهای خود در این زمینه استفاده میکند که در این زمینه، تیرگی روابطش با حکومت بحرین، تا مرز قطع شدن پیش میرود.