چکیده:
این مقاله به روایتشناسی داستان کوتاه «مرثیه برای ژاله و قاتلش» نوشتة ابوتراب خسروی براساس الگوهای کنشی و شوشی گرمس اختصاص دارد. هدف اصلی مقاله یافتن سازههای داستانی مورد نظر گرمس برای بیان چگونگی تکامل تدریجی پیرفتها و شکلگیری داستان، مقایسة دو الگوی کنشی و شوشی و بررسی چگونگی عبور از نظام کنشی به نظام شوشی در این داستان است. الگوی کنشی این داستان حول کنشهای ستوان کاووس شکل میگیرد که در آن، با نظمی خاص در زنجیرههای پیمانی، اجرایی و انفصالی، برای کسب منفعت در حرکتی تجویزی و ازپیش برنامهریزیشده میکوشد بر ابژة ارزشی تاثیر بگذارد و کنشیارها و ضدکنشگرها نیز بهنوبة خود، شرایط تسهیل یا دشوارسازی کنش قهرمان را فراهم میکنند. در الگوی شوشی داستان، درمییابیم که چگونه کنشگران و ابژة ارزشی در چرخة گفتمانی به ابژة ارزشی و شوشگر تبدیل میشوند و شوشگر بدون اینکه ازپیش برنامهای داشته باشد، در برخورد با ابژة ارزشی و پس از طی فرآیندهای حسیـادراکی و ابعاد دیگر گفتمان، دچار وضعیتی جدید میشود که آن را میتوان حرکت بهسوی وصال معشوق نامید. به این ترتیب، این نتیجه بهدست میآید که در این استحالة گفتمانی، رابطة بین کنشگران با یک دگرگونی تدریجی در پیرفتهای پنجگانه بازتعریف میشود و گفتمان تثبیتشدة کنشی به گفتمان تردید و تغییر شوشی میرسد.
خلاصه ماشینی:
"کتابهای راهی به نشانه معناشناسی سیال: با رویکرد بررسی موردی «ققنوس» نیما (١٣٨٨) با همکاری وفایی ، ترجمه و شرح نقصان معنا (١٣٨٩) اثر گرمس در بیان الگوی شوشی درمقابل الگوی کنشی و باب کردن آن، مبانی معناشناسی نوین (١٣٩١)، تجزیه و تحلیل نشانه معناشناسی گفتمان (١٣٩٢)، نشانه معناشناسی ادبیات: نظریه و روش تحلیل گفتمان ادبی (١٣٩٥) در شناسایی نظامهای گفتمانی ادبی و ارائة روش تحلیل هریک از این نظامها با توجه به سازکار آنها و مقالات «از نشانه معناشناسی ساختارگرا تا نشانه معناشناسی گفتمانی » (١٣٨٨)، «چگونگی تداوم معنا در چهل نامة کوتاه به همسرم از نادر ابراهیمی » (١٣٩٠) با همکاری آریانا، «تحلیل نظام بودشی : بررسی موردی داستان داش آکل صادق هدایت » (١٣٩١) با همکاری کریمی نژاد، «مقاومت ، ممارست و مماشات گفتمانی : قلمروهای گفتمان و کارکردهای نشانه معناشناختی آن» (١٣٩٤) و «نشانه معناشناسی هستی محور: از برهم کنشی تا استعلا براساس گفتمان رومیان و چینیان مولانا» (١٣٩٤) با همکاری کنعانی ، تنها برخی از آثار ارزشمند وی در این زمینه به شمار می روند.
پیرفت چهارم مطابق نظام نشانه معناشناسی پساساختارگرای روایت گرمس ، در این داستان، عشق ژاله به ستوان عاملی شوشی است ، نه کنشی ؛ چون براساس تکان یا حالتی درونی ، رابطه ای تصادفی شکل می گیرد و برخلاف الگوی کنشی ، هیچ چیز ازقبل طراحی یا برنامه ریزی نشده است و شوشگر به طور ناگهانی به فضای هدف حمله ور می شود تا همة فضای او را اشغال کند (گرمس ، ١٣٨٩: ٣٦).
با تحلیل ساختار روایت در این داستان براساس الگوی کنشی گرمس ، روشن می شود که کنشگران شش گانه برای یکه سازی معنا حضور فعال دارند؛ به این ترتیب که در پیرنگ داستانی ، کنشگر (ستوان کاووس) با نظمی خاص در زنجیرههای پیمانی ، اجرایی و انفصالی ، برای رفع نقصان، در حرکتی تجویزی و ازپیش برنامه ریزیشده می کوشد بر ابژة ارزشی (ژاله ) تأثیر بگذارد و کنشیارها و ضدکنشگرها نیز به نوبة خود، شرایط تسهیل یا دشوارسازی کنش قهرمان را فراهم می کنند."