چکیده:
جامعه شناسی ادبیات بر آن است تا فراتر از برخی شباهتهای ظاهری و محتوایی، تفسیری انتقادی از واقعیت منعکس شده در متن ادبی عرضه کند. در هر یک از رویکردهای نقد جامعه شناسی ادبیات ، نسبت میان متن ادبی و واقعیتهای اجتماعی، گاهی در چهارچوب ٩ رابطه ای پیچیده و غیرمستقیم و گاهی به شکل رابطه ای متناظرگونه و مستقیم ، ترسیم میشود. با توجه به رواج نقد جامعه شناختی متون ادبی و افزایش گرایش به آن در ایران ، ارزیابی آثار و دستاوردهای پژوهشگران این حوزه برای ارائه تصویری درست از وضعیت موجود و شناخت توانمندیها و کاستیهای آن ضروری به نظر میرسد. در این مقاله با روش توصیفی - تحلیلی، تلاش شده تا با نگاهی روش شناختی به مقالات علمی-پژوهشی این حوزه در دو دهه اخیر که در ایران منتشر شده است ، تعداد ٣٠ مقاله گزینش شود و از نظر کیفیت رویارویی با متن ادبی، دقت در اجرای هدفمند نظریه ها و کیفیت پردازش اطلاعات بررسی شود تا از این طریق ، مهمترین کاستیها و آسیبهای پژوهشهای جامعه شناسی ادبیات در ایران شناسایی، و عوامل اثرگذار بر آنها تحلیل گردد. نتایج این بررسی نشان میدهد که پژوهشهای جامعه شناسی ادبیات در ایران به رغم تنوع در پرداختن به مساله های مختلف ، عموما از نظر خلاقیت در اجرای نظریه ها کیفیت لازم را ندارد. از دیگر کاستیهای این حوزه میتوان به ضعف تفکر انتقادی، تمرکز بر تبیین سطحی روابط میان متن و جامعه ، بیتوجهی به رابطه ساختاری و در عین حال رابطه دیالکتیک میان شکل و محتوای اثر ادبی، نظریه زدگی، درک ناقص از ارتباط متن با نظریه ، ضعف روش شناختی، کاهش گرایی، بدفهمی متون ، گسستگی میان بخش نظری و عملی اشاره کرد.
خلاصه ماشینی:
"از سوی دیگر، گاه برخی مقالات با انتخاب جامعۀ آماری گسترده ، قصد پیگیری اهداف و مسائل جزئی را در امتداد تحقیق دارد؛ حال اینکه در اغلب گرایشهای جامعه شناسی ادبیات ، یکی از قواعد بینادین روش شناختی، انتخاب جامعۀ آماری مرتبط با مسأله و روش است به گونه ای که حجم نمونه باید «نماینده » یا «معرف » کلیت مجموعه باشد؛ برای مثال ، موضوع کلی و پر دامنه ای چون «نقد جامعه شناختی رمان فارسی» از نظر اشتمال بر موارد بسیار قابل بررسی و دورة تاریخی طولانی، ظرفیت کمتری برای نگارش مقاله ای مسأله محور دارد؛ زیرا در چنین مقالاتی به دلیل گستردگی موضوع (چه به لحاظ تاریخی و چه به لحاظ ارتباط نظری) عملا مجال پردازش تحلیلی داده ها میسر نمیشود؛ مانند مقالۀ «خاستگاه فلسفی نظریه جامعه شناسی ادبی و آسیب شناسی به کارگیری آن در متون ادبی فارسی » (عاملی رضایی، ١٣٩١: ١٤٧ تا ١٦٤)؛ در چنین مواردی، که گسترة تحقیق وسعت دارد، میتوان با استفاده از شیوه های مختلف ، قلمرو تحقیق را محدود کرد و با تجزیۀ موضوع به مسأله های کوچک تر، امکان دستیابی به نتایج دقیقتر و کاربردی را فراهم کرد.
عموما پژوهشهایی با رویکرد کلی بررسی «اجتماعیات در ادبیات » با نادیده گرفتن مبانی نظری، اصول و اهداف جامعه شناسی ادبیات و قواعد روش شناختی آن ، مفاهیم و گزاره هایی را به هم میآمیزند که از نظر آنها امکان تبیین اجتماعیاتی دارد یا بخش اعظم مقاله را به تعریف نظریه ، تاریخچه ، اختلاف آرا در این باره اختصاص میدهند به گونه ای که عملا مجالی برای تبیین وجوه مختلف واقعیت ادبی باقی نمیماند؛ به همین سبب ، اغلب چنین مقالاتی به لحاظ سیر منطقی عرضۀ مطالب و پیگیری اهداف تحقیق ، دچار پراکندگی می شود که نتیجۀ آن ، افزایش غیر ضروری حجم مقاله است ."