چکیده:
از جمله مباحث مبنایی فلسفه علوم انسانی، تعیین ماهیت مفاهیم و گزارههایی است که در نظریههای این علوم به کار میروند. ماهیت این مفاهیم و گزارهها بستگی تامّ به ماهیت موضوع این علوم دارد. علامه طباطبایی، به عنوان یکی از بارزترین متفکران اسلامی، عملاً به نظریهپردازی در برخی مسائل علوم انسانی دست یازیدهاند. مطالعه رویکرد ایشان در این نظریهپردازیها، خصوصاً در تفسیر شریف المیزان و همچنین دقت در قراینی که در نظریۀ اعتباریات ایشان وجود دارد، ما را به این امر رهنمون میکند که از منظر ایشان، موضوعات علوم انسانی به دو دستۀ عمدۀ حقیقی و اعتباری قابل تقسیماند؛ البته سهم عمده از آن موضوعات اعتباری اجتماعی است که کنشگران اجتماعی به نحو ذهنی خلق میکنند و بنابراین مفاهیم و گزارههای بهکاررفته در نظریههای علوم انسانی، اغلب اعتباری میباشند که این امر تأثیر بارزی بر هدف و روش این علوم بر جای میگذارد؛ یعنی هدف از پژوهش را به فهم، تفسیر و انتقاد از وضع موجود و در ادامه به ترسیم نظامی آرمانی بسط میدهد و نیز روش تفهمی و تفسیری را قبل از تشکیل قیاس- البته به نحو جدلی- و نظریهپردازی در مورد اینگونه موضوعات ضروری میگرداند. طرح اینگونه مباحث درنهایت میتواند تا حدودی راه محققان را در مسیر پرسنگلاخ تولید علوم انسانی اسلامی هموار و شفاف گرداند تا اینکه در ازای موضوعات مختلف علوم انسانی، هدف و روش مناسب و صحیح را برگزینند.
Determining the essence of the concepts and propositions used in the theories of humanities is one of the basic discussions of the philosophy of humanities. The essence of these concepts and propositions absolutely depends on the essence of the subject of these sciences. One of the most outstanding Islamic scholars، Allameh Tabataba'i، practically theorizes some aspects of humanities. Studying his approach in these theorizations، especially in his Al-Mizan interpretation، and reflecting on the context of his theory of the conventional shows that in his idea، the subjects of the humanities may be divided into two main groups: real and conventional; and most of them are social-conventional subjects mentally created by social actors. As a conclusion most of the concepts and propositions used in the theories of humanities are conventional; this has a great impact on the purpose and method of these sciences. In other words it expands the purpose of research to understanding، interpreting، and criticizing the present condition and leads to sketching an ideal system and makes it necessary to have a comprehensional the formation of a syllogism – the dialectical form - and theorization in these subjects. Posing these kinds of subjects also helps the researcher in the production of Islamic humanities to choose a correct and appropriate purpose and method in the different subjects of humanities.
خلاصه ماشینی:
مطالعه رويکرد ايشان در اين نظريه پردازيها، خصوصًا در تفسـير شـريف الميزان و همچنين دقت در قرايني که در نظريۀ اعتباريات ايشان وجود دارد، ما را به اين امر رهنمون ميکند که از منظر ايشان ، موضوعات علوم انساني به دو دستۀ عمدٔە حقيقي و اعتباري قابل تقسيم اند؛ البته سهم عمده از آن موضوعات اعتباري اجتماعي اسـت کـه کنشـگران اجتمـاعي بـه نحـو ذهنـي خلـق مـيکننـد و بنـابراين مفـاهيم و گزاره هاي به کاررفته در نظريه هاي علوم انساني، اغلب اعتباري ميباشند که اين امـر تأثير بارزي بر هدف و روش اين علوم بر جاي ميگذارد؛ يعني هدف از پـژوهش را به فهم ، تفسير و انتقاد از وضـع موجـود و در ادامـه بـه ترسـيم نظـامي آرمـاني بسـط ميدهد و نيز روش تفهمي و تفسيري را قبل از تشکيل قياس - البته به نحو جـدلي- و نظريه پردازي در مورد اين گونـه موضـوعات ضـروري مـيگردانـد.
به نظر ما مي توان علوم انساني را از منظر علامه با توجه به ديدگاه هاي کّلي ايشان که در موارد مختلف در آثارشان راجع به رفتار، روابط و نهادهاي اجتماعي ايـراد کرده اند، بدين گونه تعريف کرد: علوم انساني، علومي عملي هستند که به مطالعه و کشف قوانين و قواعـد کلي حاکم بر رفتارهاي ارادي انسـان - از آن جهـت کـه انسـاني انـد- و روابط و نهادهاي اجتماعي مي پردازند که با توصيف و ارزيابي آنها و نيز منظور از قواعد درحقيقت همان اعتباراتي هستند که انسان ها به منظـور طراحـي و چگـونگي انجـام رفتارها و روابط خود به وجود مي آورند؛ البته بايد توجه داشـت کـه معنـاي ايـن واژه تقريبـاً همـان معنايي را دارد که پيتر وينچ در توضيح رفتار ارادي انسان از آن بهره مي جويـد؛ امـا ويـنچ قواعـد را يکسره اجتماعي مي داند و بنابراين اعتقادي به فطرت انسان و تأثير آن در توليد قواعـد (اعتباريـات ) ندارد، بر خلاف عّلامه که به سبب نظريه فطرت ، به قواعد فردي نيـز قايـل انـد.