چکیده:
مثلها، از جمله اجزای جدانشدنی فرهنگ و ادبیات در میان تمام ملل جهان است و در ادبیات ملتها، بیشمار مثل میتوان یافت که به خوبی نشاندهندة طرز تفکر، منش و نوع زندگی آنان در دورههای مختلف تاریخی است. مثل و شعر فارسی ارتباط متقابل با هم دارند. در دورههای مختلف شعر فارسی، شاهد ترویج مثلهای فراوانی از طرف شاعران هستیم. میتوان از دورة موسوم به سبک هندی یا اصفهانی و پس از آن از شعر نو یاد کرد. با توجه به تحول اساسی در شعر فارسی که قسمتی از آن، نتیجة تغییر و تحول در تفکر و شیوة زندگی ایرانیان پس از مشروطه است و جایگزینی شعر نو به جای شعر سنتی، برخی از بندها، مصراعها و بیتهایی از شاعران معاصر، به عنوان"مثل" به کار میرود. در این مقاله با پژوهش در آثار یازده تن از شاعران معاصر، مثلها استخراج و حوزة کاربرد آنها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.
خلاصه ماشینی:
به کاربردن مثل هایی کـه از شعر نو استخراج شده است ، به نظر می رسد دو علت عمـده دارد: علـت اول ، مربـوط بـه مسئلۀ تحول زبان و شعر و گرایش مردم به شعر نو و استفاده از صورت نو و امروزی زبان است ؛ یعنی همان زبانی که خود به آن سخن می گویند و حاصل تجربه های امروزی شـان است .
٣١ اگر بار دیگر، به تعریف مثل دقت کنیم ، ملاحظه می کنیم که مثـل هـای شـعر نـو در واقع مثل نیستند؛ یعنی چیزی نیستند که حاصل تجربه ای طولانی و جمعی باشـد و در طول تاریخ ، تراش خورده و به صورت نسبتا ثابت و نامتغیر به دست ما رسیده باشد؛ بلکه برعکس ، حاصل تجربۀ فردی و طرز نگرش و جهان نگری و فلـسفۀ شخـصی هـر یـک از شاعران و تجربۀ حاصل از برخورد آنان بـا جهـان هـستی و پاسـخ بـه سـؤالات آن و یـا چیزهایی از این قبیل است .
ج: در بعضی از آن ها، استعاره یا کنایه هستۀ اصلی مثل را تشکیل می دهد و در واقـع مجموعۀ مثل یک تصویر استعاری یا کنایی اسـت ؛ ماننـد: و در شـهادت یـک شـمع / راز منوری است که آن را/ آن آخرین و آن کشیده ترین شعله خوب می دانـد (فـروغ ، ١٣٧٩، ٤٣٨)، پرواز را به خاطر بسپار/ پرنده مردنی اسـت (همـان ، ٤٦٨)؛ نگـاه تـازه بیـاور کـه بنگری / در زیر آفتاب همه چیز تـازه اسـت (شـفیعی کـدکنی ،١٣٧٦، هـزارة دوم آهـوی کوهی ، ٤٨٠)؛ همیشه با نفس تازه راه باید رفت (سپهری ، ١٣٨٠، ٣١٤)؛ تو هر قبـا کـه بدوزی به قد ادراک است (ابتهاج ، ١٣٧٨، ١٥٤).