خلاصه ماشینی:
"در صورتی که من میتوانم چند کتاب نام ببرم که طرح جلد آنها میتوانست حد اقل در بخش تصویرگری طرح جلد کتابهای کودکان و نوجوانان قرار بگیرد و من فکر میکنم این به سبب ذهنیتی است که ما در کشورمان دایره ادبیات کودکان را به هر دلیل،بستهایم و میگوییم شعر،قصه و داستان.
آیا ذهنهایی اینچنین اشغال شده،میتوانند برای حل مسایل پیش روی خود،ابتکار و خلاقیتی از خود نشان دهند؟کتابهایی که شما در خارج از نظام آموزش و پرورش رسمی برای کودکان و نوجوانان تولید میکنید، میتوانند در پر کردن شکاف موجود بین کارکرد مدرسه و انتظارات جامعه نقش اساسی بازی میکنند.
در تأیید این نظر،دوستی از کشور«سریلانکا»میگفت:در کشور ما استادی است که همیشه در کلاس درس خود به دانشجویانش میگوید: دوستان!آنچه امروز من با شما در میان میگذارم،روزی که شما فارغ التحصیل شوید،نزدیک به نیمی از آن کهنه خواهد شد و من نمیدانم کدام نیمه!؟» این حرف تمامی آنچه را که امروز دانش پنداشته میشود،زیر سؤال میبرد!با این مقدمات،اکنون یک سؤال پیش روی ما طرح میشود که در جهان اینچنینی،چه کسانی امکان زندگی مییابند؟در جستوجو برای دستیابی به جواب این سؤال،توجه شما را به شنیدن افسانهای که گمانم در کتاب«تاریخ فلسفهء تربیتی»فردریک مایر خواندهام،جلب میکنم: «روزی فرشتهء سرنوشت،وارد جزیرهای شد و با سه گروه از مردم آن ملاقات و با طرح یک پرسش،با آنان به گفتوگو پرداخت سؤال این بود: «اگر به عنوان فرشتهء سرنوشت،به شما اطمینان دهم که جزیره بیست و چهار ساعت دیگر به زیر آب فروخواهد رفت،در این فاصله چه خواهید کرد؟» گروه اول که دنیادوست بودند،گفتند:«ما که طرفی از روزگار نبستهایم،در فرصت باقی میخوریم و میآشامیمی و..."