خلاصه ماشینی:
"این حضور منفی، بر میگردد به کهن الگوی حیوانی و به خود حیوان مربوط فردی: «کوه مرا صدا زد»، در بین آثار ادبی ما اثر شاخصی است؛ به لحاظ تصویر سازی و توصیفی که در خود کتاب وجود دارد.
در این صحنه سیاهی،حیوان،صدای هوهو،جیغ و ترس همه با هم پیوند خورده و در بخش نمادهای تاریکی، خواهیم دید که چگونه بین نمادهای تاریک و نمادهای عباسی: از لحاظ نشانه شناسیک، این داستان، کار جالبی انجام داد خلاصه این که در حوزه نشانه شناسی، شما اگر بخواهی از مرگ سخن بگویی، باید ابتدا بروی سراغ قطب مخالف، یعنی زندگی.
اگر بخواهی از زندگی بگویی، باید پای مرگ را به میان بکشی در داستان «رعد یک بار غرید»، این حرکت از یک قطب به قطب دیگر، خیلی خوب انجام شده عباسی: نوشتهها و کتابهای آقای بایرامی، در کدام نوع ادبی قرار میگیرد؟ آیا شعر است؟ شعر قانون خاص خودش را دارد.
روایت است؟ رمان بلند است؟ رمان کوتاه است؟ اینها در چه قالبی قرار میگیرند؟ اگر فرض بگیریم که داستان«سایه و ملخ» (روی رد پای گرگ و کوه مرا صدا زد، بحثی ندارم) روایت است با تعریف روایت خیلی هماهنگی ندارد حیوانی،پیوند برقرار است.
علاوه بر آن وحدت تصویری و آن ایماژهایی که برای القای مفهوم خاص آورده است و به نظر من،آقای بایرامی دانسته یا ندانسته این کار را کردهاند که در هر حال،گویای مهارت و توانایی ایشان است، اگر دقت کرده باشید،وقتی میخواهد مفهومی را القا کند،به طور مکرر از واژهها و جملات خاصی استفاده میکند."