چکیده:
بیشتر مباحثی که در اندیشههای فلسفی و کلامی غرب، دربارۀ مسئلۀ شر مطرح شدهاند، به جنبۀ نظری آن، (آنگونه که در ساختار کتاب مقدس بیان شده است) توجه داشتهاند. این مباحث اغلب با اشاره به منطقی بودن مسئلۀ مذکور، ناسازگاری قدرت و علم مطلق خدا و رحمت واسعۀ او، وجود انواع مختلف شر در عالم را چالشی جدی پیش روی مؤمنان دانستهاند. الهیات پویشی بهعنوان جنبش نوینی در مباحث کلامی - فلسفی با بهرهگیری از دیدگاههای فلسفی وایتهد و پیروان او در مکتبشیکاگو، با ارائۀ تبیین و توصیف یکسره متفاوتی از تبیین سنتیِ مطرح در ادیان، بهنوعی با تغییر دادن یا پاک کردن صورت مسئلۀ مورد بحث، سعی در یافتن راه حلی برای پاسخگویی به مسئلۀ شر داشته است. انکار قدرت مطلق خداوند و علم او به آینده، ارائۀ تفسیر متفاوتی دربارۀ ارتباط میان خدا و جهان و نیز تفکیک شر ظاهری از شر واقعی، از مهمترین مبانی الهیات پویشی در مواجهه با مسئلۀ شر محسوب میشود. در جستار حاضر، برآنیم تا با تکیه بر آرای فلسفی و کلامی ملاصدرا، بهویژه اصالت وجود، تشکیک وجود، عدمی و نسبی بودن شر، رویکرد الهیات پویشی در مواجهۀ با مسئلۀ شر را نقد و بررسی کنیم.
Philosophers of religions, in Most of the issues about the problem of evil as raised in western philosophical and theological arguments, are focused on the theoretical dimension of this subject. Most of these issues take the inconsistency between evil and the god's attributives as a very important challenge for the believers of theistic religions. Defenders of the Process theology like Alfred North Whitehead and others in the Chicago school, try to pose the problem of evil in the form by arising different descriptions for God and his attributives. Most their important principles are: denying God's omnipotence and omniscience and His knowledge to the future, deferent interpretation of the relation of God to the world, and distinction between the apparent evil and the real evil. In this article, we try to critic philosophical and theological principles of Process Theology, by the Islamic philosophical and theological principles of Transcendental Wisdom.
خلاصه ماشینی:
اجتناب ناپذير بودن شرور در جهان ما مشـکلي عملـي را بـراي انسـان هـا به وجود مي آورد که : چگونه مي توان از محيطي به ظاهر خصمانه و زيانبار، جان سالم بـه در برد و از بلاياي آن مصون ماند؟ اما انسان ها علاوه بر اين ، با مشکلي وجودي نيز دسـت در گريبان هستند که آيا و چگونه مي توان زندگي اي را که با درد و رنج عجين شده است و بـا مرگ به پايان مي رسد، معنادار دانست ؟ کثرت و تنوع وجودي و اخلاقي شـرور در جهـان ، پاسخ به اين پرسش را که انسـان در مواجهـۀ بـا شـر و اقسـام گونـاگون آن ، چـه رويـه و موضعي را بايد برگزيند، ضروري تر مي نماياند؟ براي پرداختن به هر دوي مشکلات عملي و وجودي مسئلۀ شر و يـافتن راه حـل هـايي براي آنها، لازم است به نظرياتي توجه شود که در پي تبيين ساختار جهان و جايگاه انسـان در آن هستند و نيز از سرمنشأ شرور در جهان و واکـنش هـاي متفـاوت و شايسـتۀ بشـري نسبت به آنها بحث مي کنند.
چرا خداوند بايد هرگاه که اراده کنـد، برخـي از آدميـان را در رنج و سختي قرار دهد و برخي ديگر را از رنج نجات دهد؟ اگر ابرانسـاني وجـود داشـته باشد که مي تواند جلوي هر گونه شري را بگيرد، اما چنين کاري نمي کند (شايد به ايـن دليـل که چنين کاري مانع استفادٔە آدمي از فرصت ها و آزمون هاي پيش آمده براي رشـد و تعـالي او مي شود) قطعا در خيرخواهي اخلاقي او ترديد خواهيم کرد، چرا که او هر چند ابرانسـان ، امـا محدود است و نمي تواند در يک آن ، در همه جا حضور داشته باشد (٢٢٢ :٢٠٠٠ :Griffin).