چکیده:
جامعه ایران همواره از جرگه جوامع دارای بنیه تمدنی و فلســفی به شــمار رفته است. ارزش میراث فکری پیشینیان در تولید نظریه ها و رهیافت های روزآمد و شاذ علوم انسانی و اجتماعی بر کســی پوشیده نیســت. ازاین رو، می توان امید داشت که علوم انسانی ایران در ســدة بیست ویکم آن چنان که هســت و آن چنان که می توانسته باشد و نیست، جایگاه بختیار و مهمی در عالم خواهد داشت. مهم از این حیث که هنوز کمابیش زیرساخت های دیرینش را با ســماجت و پایمردی حفظ کرده اســت و بختیار از این لحاظ که می تواند با رجوع به منابع اصیل درون سرزمینی و بهره گیری از روش های تحقیق مطلوب و متناسب با آرمان های بومی ســازی علوم انسانی موجود، بشارت های فراوانی برای دنیای بحران زده و سرخورده از فقدان معنای معاصر داشته باشد. آن چنــان که می دانیم، تاروپود علوم انســانی اســلامی در ایران بــه معنای خاص آن با دغدغه های اخلاقی و حکمی و ارزشــی گره خورده است. هجوم بی تعارف و بی مجامله مدرنیســم در تمام ســاحت های نظری و عملی اش هنوز هم نتوانسته بنیان چنین عمارت دیرینه و فرهمندی را از پای بست ویران کند. مراد ما از طرح چنین فرصت بی بدیل و چنین نیک بختی ممتازی، دعوت به نوعی بازاندیشی نقادانه و تحلیلی در عرصه اندیشه ورزی و تفقه در منابع فرهنگی اسلامی ـ ایرانی برای تولید یا بازتولید معناست. بی شک نهادینه و اجرایی شدن راستین و عالمانه آرمان های تحول در علوم انسانی موجود، به تغییر کیفیت نقش آفرینی علوم انســانی در جامعه کنونی ایران کمک شایانی خواهد کرد و فرصت های بی بدیلی در باب بازتولید معناهای نو و اصیل، حتی برای ارائه در مقیاس های فراسرزمینی، به بار خواهد آورد.
خلاصه ماشینی:
مهم از اين حيث که هنوز کمابيش زيرساخت هاي ديرينش را با ســماجت و پايمردي حفظ کرده اســت و بختيار از اين لحاظ که مي تواند با رجوع به منابع اصيل درون سرزميني و بهره گيري از روش هاي تحقيق مطلوب و متناسب با آرمان هاي بومي ســازي علوم انساني موجود، بشارت هاي فراواني براي دنياي بحران زده و سرخورده از فقدان معناي معاصر داشته باشد.
کليدواژگان : ايران ، نقد علوم انســاني موجود، بحــران معنا، فرصت بازتوليد و عرضۀ جهاني معنا مقدمه مجموعۀ آنچه علوم انساني ناميده مي شود، نه در ساحت توليد و نه در ساحت کاربست ، به هيــچ روي نمي تواند بي وطن و بي طرف تلقي شــود؛ چراکه اولا ايــن علوم در خلوت متفکران و صاحب نظران به بار ننشســته اند و محصول عيني شــرايط اجتماعي ـ فرهنگي جوامع و در پاسخ به مسائل و چشمداشت هاي خاص آن جوامع به وجود آمده اند و ثانيا اين علوم از سنخ تکنيک هاي ابزاري و فني نيستند که با مهارتي مشخص و قابل تعليم به ١٢٤ خدمت تمام جوامع قرار بگيرند.
ازاين رو، نوشــتار حاضر امکان تغيير کيفيت نقش آفريني اين علوم در جامعۀ کنوني ايران و حتي فرصت هايي را کــه چنين رويکرد تحول گرايانه اي مي تواند در باب بازتوليد معناهاي نو و اصيل ، حتي براي ارائه در مقياس هاي جهاني به بار آورد، مورد مداقه قرار مي دهد.