چکیده:
بحــث از علم دینــی، و به تعبیر خاص تر، ضــرورت تحول در علوم انســانی از منظر اســلامی، مدتی است که چالش هایی را در کشــور برانگیخته است. اما چرا این بحث در جامعه کنونی ما مطرح شــده، و چرا این اندازه نزاع شــدید اســت؟ کســی که از منظری کلان به این نزاع ها بنگرد، درمی یابد که همانند بســیاری از بحث های اجتماعی، مســئله فقط در اختلاف نظرات و اختلاف مبناها خلاصه نمی شود، بلکه مسئله ی احتمالا مهم تر، ســوءتفاهم هایی اســت که بین دو طرف پیش آمده تا حدی که گاه قرابت بین برخی از مدافعان علم دینی و برخی از مخالفان آن، بســیار بیشــتر از قرابت بین کسانی است که از
این اصطلاح استفاده می کنند. یکی از راهکارهایی که می تواند از این ســوء تفاهم ها بکاهد، این اســت که ریشه های تاریخی مســئله مورد مداقه قرار گیرد و دســته بندی معرفتی ای در میان کسانی که در قبال این مســئله موضع گرفته اند به عمل آید تا معلوم شــود که، از منظر نیاز معرفتی و فارغ از
بحث های سیاســی، چرا این بحث در جامعه ما مطرح گردیده و واقعا مدعای کســانی که خــود را موافق یا مخالف آن معرفی می کنند، چیســت و ایــن دیدگاه ها چه اندازه به هم نزدیک یا از همدیگر دورند. در مقاله حاضر با نگاه مختصری به علم جدید و جایگاه آن در غرب و نیز نحوه ورود این علم به کشــورهای اسلامی، تحولات فکری ای که منجر به پیدایش و طرح مفهوم علم دینی به نحو عام در جوامع اســلامی و به نحو خاص در ایران گردیده، مورد بررســی قرار گرفته، آن گاه براساس مبانی معرفتی دیدگاه هایی که در قبال علم دینی موضع گرفته اند، دســته بندی ای از دیدگاه هایی که در این زمینه در ایران شــیوع دارد، ارائه شده؛ و آن گاه با توضیح مبانی علم شناسی و دین شناسی مورد نیاز، تلاش شده تصویر معقول و قابل دفاعی از علم دینی و نیز راهکارهای کلانی که می تواند بستری برای تکوین این چنین علومی قرار گیرند، ترسیم شود.
خلاصه ماشینی:
، عمل عدم ورود آن ها به علوم را ناممکن مي دانند، همه يک کاســه نيســتند؛ و طرح اين چنيني مسئله ، ناشي از آن است که همگي ايشان ، تحت فضاي »تجربه گرايي استاندارد« واقع شــده و »کشــف واقعيت « )= علم ( را در اســتفاده از روش تجربي منحصر کرده اند؛ اما اگر از اين حصر نابه جا صرف نظر کنيم ، متوجه وجود يک نظام طولي بين بســياري از دانش ها خواهيم شد؛ آن گاه بايد گفت : امور مقدم بر يک علم خاص )٣٩( که در شکل گيري و جهت دهي آن علم تأثيرگذار بوده اند، بر دو قسم هستند: برخي حيثيت معرفتي دارند و مي توان ارتباط منطقي و تقدم فلسفي آن ها را بر گزاره هاي علم مورد نظر معلوم کرد و در علمي ديگر که آن علم منطقا بر اين علم محل بحث ما مقدم است ، صحت آن ها را مورد بررســي معرفتي قرار داد؛ که آن ها همان مبادي تصوري و تصديقي آن علم مي باشــند و ورود آن ها ـ البته در صورت اثبات صدق آن ها در آن علم ديگر ـ به عرصه علم موردنظر مجاز است ؛ اما برخي ديگر يا حيثيت معرفتي معتبري ندارند )= صحت آن ها احراز نشده اســت ( يا ارتباط منطقي موجهي با مســائل علم مورد نظر ندارند و درهرصورت ، به نحو ناخــودآگاه و تحت تأثيــر عوامل فرهنگي و اجتماعي ـ و نه بر اثر ترتب منطقي ـ در ذهن دانشــمندان رســوخ کرده و از اين زاويه در علم مورد نظر تأثيرگذار بوده و به آن جهت داده اند که بايد آن ها را شناسايي و از آن ها اجتناب کرد.