چکیده:
تاریخ هنر و تمدن از مهم ترین دانش های تاثیرگذار بر فرآیند خلق آثار هنری هســتند. متون تاریخ نگاری که محصول تحلیل اسناد تاریخی توسط تاریخ گر و تحت تاثیر جهان بینی او هســتند، آن هنگام که توســط پژوهش گر غیرمسلمان و با تاثیر پذیرفتن از جهان بینی او تدوین می شوند، جواب گوی بسیاری از انگاره های اسلامی نیستند و قادر نخواهند بود تا نگرش هنری هنرمند مســلمان را در تطابق با آموزه های دینی اسلامی پرورش دهند. این متون علاوه بر عدم تطابق با انگاره های اســلامی ، از اشــکالات منطقی در تعریف روایت تاریخی هنر برخوردارند. در این مقاله پس از بررســی و تحلیل محتوای متون تاریخ هنر و معماری و شــناخت ویژگی هــای آن و طرح ضرورت بازتعریف این متون ، با ارائه الگویی برای بازتعریف در سه بعد اصلی یک پژوهش تاریخی یعنی اسناد، استنتاج و روایت تاریخی، به چهارچوبی بــرای هدایــت محتوای تاریخ هنر و تمدن به منظور تطبیق با آموزه های اســلامی دســت پیــدا می کنیم . چهارچوب مــورد نظر علاوه بر جهت دهی تاریخ نویســی هنر تا انطباق با آموزه های الهی ، درصدد اســت تا برخی چالش های منطقی موجود در محتوای مشــهور تاریخ هنر و تمدن را نیز از آن بزداید.
خلاصه ماشینی:
به همين دليل اين مقاله ، نه پژوهشي روش شناختي ست که صرفا در پي ارائۀ توصيه هايي عملي دربارة انجام تحقيقات تاريخي باشــد (دري ، ١٣٨٣: ص ١٨٨) و نه تنها مبحثي از مباحث فلســفۀ نقدي تاريخ اســت (همان : ص ١٨٩)، بلکه چيزي ميان اين دو است که با تأکيد بر گفتمان ديني ، در کنار تحليل منطقي محتواي متون تاريخ هنر و تمدن ، توأمان در ســطح نگاه کلان به تاريخ نويســي و اعتبار تاريخــي و مباحثي از قبيل عينيت ، جانب داري و...
با پذيرفتن اين نکته که معرفت تاريخي هنر و جهان بيني شــکل يافته براســاس آن ، در شکل دهي به آثار هنري نقش به سزايي دارد و با فهم جايگاه بي همتاي هنر در خلق و تثبيت انديشه هاي بشري و اين حقيقت که «هرآنچه به هنر آميخته شــود، آراســته و خواســتني مي شــود و جلوه و جذابيت مي يابد و دل ها به آن شــوق پيدا مي کنــد» (خامنه اي : کلمات قصار)، ضــرورت پژوهش در بازتعريف و اسلامي سازي محتوايي که منجر به تثبيت معرفت تاريخي در هنرمندان مي شود، به خوبي روشن مي گردد.
توجه ناهمســان به اقوام اروپايي و غيراروپايي در تاريخ نويســي هنــر که امروزه خطاي علمي آن مسجل شده است (دورانت ، ١٣٦٥/الف : ص ١٤) در مقايسه با حجم اختصاصي متون تاريخي به تمدن هاي مختلف نيز به خوبي مشــاهده مي شــود، تا آنجا که گاهي به هنرهاي غيراروپايي کمتر از يک هشــتم متن کتب تاريخي اختصاص پيدا مي کند (گاردنر، ١٣٨٥).