چکیده:
این مقاله با تاکید بر مبانی معرفتی و هنجاری به مقایسة تطبیقی دو گفتمان سیاست اسلامی و غربی پرداخته است. سوال اصلی مقاله این است که در دو دیدگاه اسلامی و غربی چه خط تمایز اساسی به امر سیاست وجود دارد. برای فهم تمایز گفتمانهای سیاسی و مقایسة تطبیقی آنها، بررسی دو مولفة مقومات معرفتی و همچنین، دلالتها و تضمنات هنجاری اهمیت خاصی دارد. در یک نگاه کلی میتوان اذعان کرد وجه مشترک هر دو گفتمان اسلامی و غربی، داشتن برنامه برای سامان جامعه است؛ ولی بهدلیل تفاوتهای جوهری دو گفتمان، توصیفات و تجویزات سیاست اسلامی و غربی دو مسیر کاملا جداگانه را رهنمون میشوند که این تفاوت ناشی از مبانی معرفتی و هنجاری آنها است. این دو گفتمان در مبانی معرفتی، که مشتمل بر هستیشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی است از دو آبشخور گوناگون بهره میگیرند و غایات و نتایج متفاوتی را برای زندگی سیاسی انسان ترسیم میکنند؛ این تفاوت در شکلدادن به مولفة دوم (دلالتها و تضمنات هنجاری) خود را نشان میدهد؛ به همین دلیل بایدها و نبایدهای سیاست در اندیشة
خلاصه ماشینی:
در یک نگاه کلی میتوان اذعان کرد وجه مشترک هر دو گفتمان اسلامی و غربی، داشتن برنامه برای سامان جامعه است؛ ولی بهدلیل تفاوتهای جوهری دو گفتمان، توصیفات و تجویزات سیاست اسلامی و غربی دو مسیر کاملاً جداگانه را رهنمون میشوند که این تفاوت ناشی از مبانی معرفتی و هنجاری آنها است.
این دو گفتمان در مبانی معرفتی، که مشتمل بر هستیشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی است از دو آبشخور گوناگون بهره میگیرند و غایات و نتایج متفاوتی را برای زندگی سیاسی انسان ترسیم میکنند؛ این تفاوت در شکلدادن به مؤلفة دوم (دلالتها و تضمنات هنجاری) خود را نشان میدهد؛ به همین دلیل بایدها و نبایدهای سیاست در اندیشة عضو هیئت علمی دانشكده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران اسلامی و غربی دو مسیر متمایز و حتی متخالف را فراروی پیروان خود قرار میدهند و هرکدام نظام سیاسی متناسب با معتقدات خود را پایهگذاری میکنند.
اما دربارة اسلام همواره به دو دسته نظریه توجه شده است؛ کسانی هرچند معدود، با برداشتهای انزواگرایانه و صوفیگرایانه از دین، رسالتی در حوزة سیاست و اجتماع برای اسلام قائل نیستند و دین را صرفاً رابطهای محدود و خصوصی بین خدا و انسان تعریف کردهاند؛ ازنظر این دسته، اسلام برنامهای برای جامعه ندارد و هدف از انزال دین هدایت فرد به کمال و سعادت بهصورت فردی و نه در قالب اجتماع است و اصلاً دین اسلام سیاسی نیست و اگر پیامبر به امور سیاسی پرداخته است این موضوع مقتضای رسالت او نیست بلکه متناسب با شرایط زمان به این مسئله روی آورده است.