چکیده:
اکثر پژوهشگران عرصهی فرهنگ سازمانی تصورشان این است که برای بسط
و نهادینه کردن فرهنگ در سازمان باید به سراغ رفتار سازمانی افراد متعلق به آن
بروند. ما در این مقاله علاوه بر تایید این نظریه، اذعان به این مطلب نیز داریم که
نقش فرهنگ را در دیگر محورهای سازمان را نشان دهیم. این مقاله تنها ضرورت
تاثیر فرهنگ سازمانی را در سایر محورهای مدیریت مورد کاوش قرار خواهد داد.
برای این منظور از طرح قاعده ی 2 + 4 ناگزیر هستیم از جمله نوآوری های این مقاله
بررسی این موضوع در محورهای دیگر مدیریت است.
خلاصه ماشینی:
"تلاشهای نظریهپردازان و اندیشمندان عرصهی مدیریت و مشاوره پیرامون فرهنگ سازمانی نیز، برای پاسخگویی به این پرسش اساسی شکل گرفتهاند: «آیا فرهنگ سازمانی در سایر محورهای مدیریت مؤثر است یا خیر تنها باید در محور خود مورد توجه قرار گیرد؟ همچنین نحوهی تاثیر آن را بر سایر محورهای مدیریت و ثمرهی آن را چگونه میتوان نشان داد؟ تا هماهنگی بین عناصر و ابعاد متنوع و در حال رشد سازمان را با آن بتوان تضمین کرد؟ قسمتی از پاسخ به این پرسش در فضای تقسیم محورهای مدیریتی فقه الاداره و با استفاده از قاعدهی 2+4 قابل وصول است.
همین اتفاق ممکن است بین گروهها رخ دهد به این شکل که گروههایی که درصد بیشتری اشتراک فرهنگی دارند به هم نزدیکتر و مرتبطتر میشوند و فراگروه سازمانی که متشکل از چند گروه میباشد تا برسد به سقف سازمان آنگاه است که مشترکترین فرهنگ را بین تمامی گروهها و فراگروهها شاهد خواهیم بود که ما نام آن را فرهنگ سازمان مینامیم یا بهتر بگوییم «فرهنگ حاکم بر سازمان» یعنی کل سازمان این فرهنگ مورد قبول همهی اعضاء است و نسبت به آن تلقی مشترک و استنباط مشترک وجود دارد و به یک جو سازمانی میماند که بر آسمان سازمان و فضای آن چیره شده است و مبنای رفتارهای مشترک میگردد به این معنا که هر فرد علاوه بر رفتارهای خاص خود رفتاری سازمانی را مبتنی بر فرهنگ سازمانی مشترک از خود بروز میدهد که در سازمان رفتاری به هنجار محسوب میشود."