خلاصه ماشینی:
"چرا اینقدر خودمان را به چیزهای راحت عادت میدهیم؟چرا باید عرفان را اینقدر ساده بیان کنیم؟منظورم این نیست که مسایل عرفانی را مثل مولوی و حافظ بیان کنیم،اما ببینید سهراب سپهری چه زبا عرفان را با شعر مدرن درآمیخته و یا هایکوهای ژاپنی،با کلماتی ساده، به مسایل عرفانی پرداخته است.
البته،شاید این مسئله به خاطر گروه سنی مخاطبتان بوده باشد،اما آیا شما هنگام سرودن شعر،حواستان به بیان احساساتتان است و یا درک شعرتان توسط مخاطب؟ بهناز گودرزی:در شعر«تو اما نازنینی»،خدا با تمام عظمت و بزرگی،با انسان که حتی در هنگام عبادت هم گناه میکند،مقایسه میشود که نشاندهندهء بزرگی خداست.
مهدی جهانبخش:چرا در بیشتر کتابهای شعر،از این گونه تصاویر استفاده میشود؟ چرا شما صحبتهای خود را با خدا،به صورت شعر بیان کردید؟ نعیمه خانزاده:کتاب خوبی است و خواننده با شعرها خوب رابطه میگیرد.
سیمین شیرازی:خصوصیت کلی مجموعه شما این بود که از مسایل و احساساتی سخن میگفت که خیلی ساده و بیآلایش هستند و فکر میکنم که همین صمیمیت اشعار شماست که باعث استفاده از یکسری ترکیبات کلیشهای نخ نما،مثل دختر قلابباف،پیرزن و قلقل سماور میشود.
یکی از حاضرین:همانطور که در تمام شعرهای این کتاب، صحبت خدا بود،این کولهپشتی هم یادآور سفر آخرت است و این که ما در کولهپشتیمان چهچیزی داریم.
»در این مورد که قالب اکثر شعرها چارپاره است،من حرف شما را قبول دارم و اتفاقا به لحاظ تاریخی،این مسیری است که اکثرا شاعران معاصر از آن گذشتهاند.
نکته دیگر درباره شعرهای این کتاب،این است که پشت بعضی از این شعرها خاطراتی وجود دارد."