چکیده:
بهرام صادقی (1315-1363) آثار خود را میان سالهای 1335 تا 1350 خورشیدی نوشت، و مجموعة سنگر و قمقمههای خالی (1349) وی، به نمونة بارزی از رماننو (داستاننو) در نثر و داستان نویسی فارسی تبدیل شد. این مجموعه، شامل بیست وچهار داستان میباشد که از آن میان «آوازی غمناک برای یک شب بیمهتاب»، به منظور بررسی در پرتو رویکردهای فُرمالیستی و ساختارگرا برگزیده شده است. برخی از دلایل این انتخاب عبارت اند از حجم موجز و کوتاه داستان، و نیز ویژگیهای منحصر به فرد زبانی و ساختاری، نظیر چیدمان شمارشی وقایع و متن به شدّت صورتگرای آن. بهرام صادقی روش های روایی سنّتشکنی را برای مشارکت ذهنی مستمرّ خواننده به کار برده است: «آشناییزدایی»، «بیگانهسازی یا فاصلهگذاری»، «نزدیکنمایی»، «جبرسازی» و «عنصر مسلّط». هدف این پژوهش، واکاوی ساختار روایی و زبانی داستان کوتاهی از بهرام صادقی است، تا هم فنون کلامی نویسندگان رماننو (داستاننو) آشکار گردد، و هم سبک گونهای از نثر فارسی که در دوران معاصر بازتاب در خور توجّهای داشته است، بازشناسی شود.
خلاصه ماشینی:
"هـدف ایـن مقالـه کنکاش و بررسی تاثیرپذیری و پیوند میان آثار بهرام صادقی با آثار مکتب رماننو، و یا بازیـابی روابط فکری و زبانی وی با رماننویسان اوایل سدة بیستم میلادی نیست ، بلکه درصدد بررسـی ساختاری و زبانی یکی از داستانهـای کوتـاه وی بـا عنـوان «آوازی غمنـاک بـرای یـک شـب بی مهتاب » در پرتو نظریه های ساختارگرایی و فرمالیسم اسـت تـا هـم بـه درک بهتـر ایـن اثـر برجسته کمک کند و هم شاخصه های نویسندگان رماننو (داستاننو) در ایران آشکار گردد.
خلاصه ای کوتاه از داستان به همان شکل شمارهبندی شـده در اصـل مـتن ارائـه مـی شـود: ١) آخرین لحظات زندگانی «سلمان »؛ فضایی از اندوه و غم که پدر، مادر، دیگران، و دکتـر نیـز حضور دارند؛ ٢) «هذیان؟ در هوا کلاغ ها به سوی مقصدهای نامعلوم خود می رفتند» (صادقی ، ١٣٥٢، ٢٨٧)؛ ٣) قهوهخانة کنار خیابـان و در آن پیرمـردی قـوزی لال کـه مـضحکة حاضـران می شود؛ ٤) اتوبوسی که از یک شهر به شهر دیگر می رود؛ ٥) بازگشت به فضای منـزل سـلمان و اشاره به حرف نگفتة وی ؛ ٦) مادر و کودکی در خیابـان و عبـور اتوبـوس؛ ٧) نگرانـی دکتـر برای ملاقاتهای بعدی ؛ ٨) حضور درشکه چی در قهوهخانه ؛ ٩) تیرهای تلگـراف و سـیم هـای تلفن و مأمور مالیات و کارگر؛ ١٠) شب بی مهتاب آخر ماه؛ ١١) درشکه چی ، اسبش ، و کـودک سنگ پران؛ ١٢) مأمور ادارة برق و گـدا؛ ١٣) تـصادف اتوبـوس، اسـتمداد، مـرگ سـلمان؛ ١٤) «مسافر غریب و حیران » (همان، ٢٨٥-٢٩٢)."