چکیده:
روایتشناسی گونهای از ساختارگرایی است که هدف آن، کشف الگویی کلی برای روایت است. ویلیام لباو یکی از نظریهپردازان این حوزه است. او با همکاری جاشوا والتزکی برپایة روایتهای شفاهی گویشوران انگلیسیزبان، الگویی برای ساختار روایت پیشنهاد کرد که به الگوی الماسیشکل معروف است. این الگو از شش بخش چکیده، آشناسازی، ارزشگذاری، کنش گرهافکن، کنش گرهگشا، پایانه تشکیل شده است. تاریخ بیهقی اثری روایی است که روایت شفاهی در بیشتر بخشهای آن نمود بسیاری دارد. روایت شفاهی در ماجرای بر دار کردن حسنک وزیر نقش بسیار مهمی دارد؛ این مقاله میکوشد تا برپایة الگوی لباو این روایت را بررسی و تحلیل کند. یافتههای پژوهش نشان میدهد که ساخت کلان داستان حسنک با این الگو بهطورکلی سازگار و منطبق است؛ اما عواملی مانند موضوع اثر، شگردهای بیهقی در روایت و... به بیشتر بخشهای الگو شکل ویژهای بخشیده و باعث بیمانندی چارچوب ماجرا شده است. مهمترین نمود امتیاز داستان حسنک در بخش ارزشگذاری آشکار میشود که سبک نگارش بیهقی را به سبکی تأکیدی تبدیل و ادعای او را مبنیبر بیطرفی در تاریخنگاری رد میکند.
Narratology، as a branch of structuralism، aims to discover a general model of narration. William Labov is one of the theorists in this domain who، together with Joshua Waletzky، proposed a model for narrative structure based on oral narration of speakers of English. This model، also famous as diamond، consists of six parts: abstract، orientation، complicating action، evaluation، resolution، and coda. Tarikh-e Beyhaqi is a historical narrative in which oral narrative has a conspicuous presence. Based on Labov’s model، this article seeks to analyze the story "executing Hasanak”، in which oral narrative plays a crucial part. Results of the research show that the macro structure of Hasanak story is consistent with Labov’s model، but elements such as subject matter and writing techniques cause differing of the work from the model in some parts and make it unique. Moreover، the most important individuating aspect of this work is manifested in evaluation part where Beyhaqi’s writing style is made emphatic and his claim regarding his being unbiased in historiography is rejected.
خلاصه ماشینی:
روشن است که عنوانبندی از ویژگیهای نوشتار است و به همین سبب یکی از شگردهای بیان چکیده در ادبیات نوشتاری به شمار میرود که در الگوی لباو نیست؛ اما همة کارکردهای اصلی چکیده را داراست؛ بهویژه دربارة کارکرد دوم باید گفت عنوانها برای آگاهی از ورود به موضوعی تازه و جنبة رسمی بخشیدن به آنها به کار میرود و این همان بیان تغییر مسیر صحبت در کارکرد دوم چکیده در الگوی لباو است؛ البته با این تفاوت که در اینجا شنونده به خواننده تبدیل میشود و خواننده توان بیان نظر را دربارة علاقهمندی یا بیعلاقگی نسبت به موضوع بحث ندارد؛ بنابراین بیهقی، بلافاصله بعد از تمامشدن ماجرای افشین و بودلف، عنوان پیشگفته را میآورد؛ اما این شگرد یک کارکرد دیگر نیز دارد و آن، متفاوتکردن موضوع و برجستهکردن آن است که در بیان چکیده در قالب گزارههای روایی به این شکل ممکن نیست.
نمونههای بالا نشان میدهد بیهقی نخست در مقام تاریخنگار، بیشتر درپی روشنکردن علت بر دار شدن حسنک و تحلیل عوامل آن است؛ اما در پایان بیشتر به ارزشگذاری دربارة خود روایت و علت اهمیت آن میپردازد که همین موضوع سبب رویکرد اخلاقی او نسبت به ماجرا میشود.
این نوع ارزشگذاری خود به چهار گونه تقسیم میشود که در داستان حسنک دو نوع آن نمود یافته است: الف) واکنش شخصیتهای ماجرا نسبت به رویدادها بیان نظر شخصیتها دربارة رویدادها که در گفتگو با راوی صورت میگیرد، بهطور غیرمستقیم علت برجستگی ماجراست و توانایی آن را برای روایت نشان میدهد؛ درنتیجه در راستای محکمکردن هدف راوی از روایت قرار میگیرد (ر.