چکیده:
بنیادگرایی و افراطیگری خشونتآمیز ناشی از آن، که به یکی از پدیدههای تهدیدکننده صلح در جهان تبدیل شده است، همچون هر پدیده دیگر در جوامع انسانی، حاصل علل مختلف در حوزههای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است. بنیادگرایی و افراطیگری، تنها خاص جهان اسلام نبوده و در میان دیگر ادیان نیز دیده میشود. اما به طور ویژه در جهان امروز، بنیادگرایی و افراطیگری سلفی اسلامی است که با وجوه خشونتآمیز خود برجسته شده و صلح جهانی را تهدید میکند، به طوری که با وجود آن، آرمان جهانی عاری از خشونت، در حال حاضر دستنیافتنی به نظر میآید. هدف این مقاله که با روشی تاریخی- توصیفی به انجام رسیده است، آن است که نشان دهد که عوامل ایجاد این نوع افراطگرایی بر خلاف آنچه در رسانههای داخلی و خارجی تبلیغ میشود، تنها خارج از جهان اسلام بویژه غرب و یا تنها در میان اهل سنت در جهان اسلام نبوده است. از این رو پرسش اصلی مقاله این است که علل شکلگیری افراطگرایی سلفی چیست و این علل چه تاثیری بر صلح جهانی داشته است؟ نتیجه کلی مقاله نیز آن است که مجموعه عوامل داخلی و خارجی در حوزههای مختلف در تعامل و تقابل با یکدیگر موجب شکلگیری افراطگرایی سلفی خشونتورز شده است که پیامد آن، دور بودن صلح جهانی در آیندهای نزدیک برای جامعه بشری است.
Fundamentalism which creates violent extremism has become one of the phenomena threatening peace in the world. Like any other phenomenon in human societies، it is the result of various social، political، cultural and economic causes. The fundamentalism and extremism do not only exist in the Islamic World، they are visible in other religions as well. But specifically in today’s world، Islamic fundamentalists and Salafi extremists which are known for their violence and also as a threat to world peace in a way that reaching an ideal world free of violence seems impossible and unattainable. This article with historical-descriptive method، tries to show the roots of Islamic fundamentalism and Salafi extremism which do not belong only to Islamic World or even to Western World. As the result the author wants to prove that a combination of internal and external factors in different fields in contraction with each other led to these groups and as a result a world without global peace soon in the future.
خلاصه ماشینی:
زین پس ، نخبگان سیاسی - نظامی و روشنفکران (که بر پایه آموزش های غربی تحصیل کرده بودند) در این مناطق و اسلام گرایان برای رسیدن به استقلال ملی ، دست به مبارزه علیه غرب زدند که البته موفقیت آمیز نیز بود؛ اما تشکیل کشورهای تازه بنیاد بدون طی فرآیند دولت - ملت سازی و نیز باقی ماندن میراث استعماری غرب (مانند جدال نوگرایان و سنت گرایان و نیز وجود قومیت های متفاوت و بی ربط در یک کشور تازه تاسیس )، به عاملی مصیبت بار تبدیل شد که هم باعث از میان رفتن اتحاد سه نیروی اجتماعی نامبرده در این کشورها شد که به سرکوب سیاسی نظامی اسلام گرایان ختم شد، هم خواست جدایی طلبی را در میان اقوام ایجاد نمود و هم به توسعه نیافتگی اقتصادی دامن زد که همگی عواملی برای رشــد گروه های بنیادگرای ســلفی شدند که به خشونت دست یازیده و با پیروی از آموزه هایی افرادی چون سید قطب ، غرب و صلح برآمده از آن را تهدید کردند.
از نگاه بنیادگرایان از آنجا که این هر دو گروه ، یکدیگر را تقویت می کنند، باید با آنان مبارزه کرد و از آنجا که با توجیه اسلام گرایان سنتی و عمل نخبگان سیاسی همواره بنیادگرایان سرکوب شده اند، چنان که تاریخ جنبش های اسلامی در مصر گواه آن است (عمویی ، ١٣٩٣)، ٩٤ در برابر این سرکوب ، آنها چاره ای جز جهاد ندارند و این شرایط به اقدامات تروریستی و خشونت منتهی خواهد شد که صلح جهانی را به خطر خواهد انداخت ، بنیادگرایان با نگاهی واقع گرایانه ، خواســت افزایش قدرت خود را برای ایجاد موازنه با دو گروه نخســت دارند؛ از این رو در برابر اسلام گرایان سنتی ، نظریه پردازان دینی و در برابر دولت ، شاخه نظامی خود را تقویت می کنند و در این مورد نیز می توان تعامل و تقابل عوامل داخلی و خارجی را دید.