چکیده:
این مقاله میکوشد تا ضمن کالبد شکافی «نظریه دو فطرتی» انسان (فطرت مخموره و فطرت محجوبه)، پیامدهای سیاسی آن را از منظر امام خمینی رمز گشایی کند. مدعا آن است که انسان از منظر امام «مستخدم بالطبع و مستهدء بالفطره» است و لازمه گریز ناپذیر آن، اندیشه سیاسی دو ساحتی است. به تعبیر دیگر، تفسیر دو ساحتی (دو فطرتی) فوق از انسان، بر روی نظریه حکومتی امام، کارویژه نظام سیاسی و جامعه مدنی مطلوب اسلامی، تأثیر مبنایی و مهمی دارد که این نوشتار آن را مورد کاوش قرار داده است. پیشفرض این مقاله آن است که هستهای انسانشناسانه بر بایدها و نبایدهای دانش سیاسی تأثیر جدی دارند. بدین لحاظ پرسش اصلی این است که: مبنای انسانشناسی اندیشه سیاسی امام خمینی چیست؟ تفسیر وی از انسان چه تأثیری بر تلقی « دو ساحتی امر سیاسی» داشته است؟ این نوشتار تلاش میکند تا با روش تحلیل محتوا، آرای انسان شناسی امام را بازخوانی نموده و لوازم منطقی آن را در مورد مباحث اجتماعی و سیاسی نشان دهد. در حاشیه پرسش اصلی مذکور، پرسشهای فرعی ذیل نیز قابل طرحاند که سعی میشود به آنها نیز پاسخ داده شود. پرسشهایی از قبیل اینکه آیا انسان آزاد است یا تحت جبر ساختارهای اجتماعی، تاریخی و اقتصادی میباشد؟ آیا انسان «مستخدم بالطبع» است یا «مسترشد بالفطره» است؟ آیا انسان «مدنی بالفطرت» است یا هدایتخواه از مجرای انسان کامل (مستهدء بالفطره) است؟ یا اساساً سرشت انسان لااقتضاست و هیچ اصول موضوعه و پیشینهای در سرشت او نهاده نشده و همه چیز با تربیت پسینی و در درون جامعه و سیاست ساخته میشود؟ بیتردید پاسخ به پرسشهای مذکور و دیگر پرسشهای انسانشناسانه سیاسی، به طور نظری و بنیادی، سمت و سوی اندیشه سیاسی را در زندگی سیاسی اجتماعی امام خمینی تبیین میکند.
This paper attempts to analyze the theory of two natures (makhmurah nature and mahbuba nature) and decode its political implications from the perspective of Imam Khomeini (RA). It is claimed that in Imam Khomeini's view، human is the servant of his soul and also his nature (مستخدم بالطبع و مستهدء بالفطره) which inevitably requires the two-realm political thought. In other words، interpreting human based on the theory of two realms (tow natures) affects Imam Khomeini's theory of government، function of political system and Islamic desirable civil society fundamentally which will be studied in this article. In this study we assume that anthropological principles heavily affect dos and don'ts of political science. Thus، the main question here is that what the anthropological basics of Imam Khomeini's political idea are? What effects his interpretation of human has had on his idea of tow-real political affairs? Through the content analysis method، this paper tries to review Imam Khomeini's anthropological standpoints and represent its logical implications in the political and social discussions.
Along with the main question، the following sub-questions are also proposed which we will try to answer. Whether man is free or under compulsion of social، historical and economic structures? Whether human is a servant of his soul or he is guided by his nature? Whether man is congenitally civilized or wants to be guided by the perfect man (following his nature)? Or whether human nature is guided by fate and circumstances and that no thematic rule was put in his nature and everything his character is formed through after-birth nurturing within the society and politics? Undoubtedly، answering the questions mentioned above and other anthropological political questions will fundamentally and theoretically explain the direction of Imam Khomeini's political thought over his social and political life.
خلاصه ماشینی:
پرســش هایی از قبیل اینکه آیا انســان آزاد اســت یا تحت جبر ســاختارهای اجتماعی ، تاریخی و اقتصادی می باشــد؟ آیا انسان «مستخدم بالطبع » اســت یا «مسترشد بالفطره » است ؟ آیا انســان «مدنی بالفطرت » است یا هدایت خواه از مجرای انســان کامل (مســتهدء بالفطره ) اســت ؟ یا اساسا سرشت انســان لااقتضاست و هیچ اصول موضوعه و پیشــینه ای در سرشــت او نهاده نشده و همه چیز با تربیت پسینی و در درون جامعه و سیاســت ســاخته می شود؟ بی تردید پاســخ به پرسش های مذکور و دیگر پرســش های انسان شناسانه سیاسی ، به طور نظری و بنیادی ، سمت و سوی اندیشه سیاسی را در زندگی سیاسی اجتماعی امام خمینی تبیین می کند.
١١ بر این اساس ، در درون انسان «دو نقشه راه » سرشته شده است و راهنمایان بیرونی (انبیاء و معصومین ) نیز فقط برای بیدار نمودن «فطرت مخموره » انسان و زدودن حجاب های (فطرت محجوبه ) آن فرستاده شده اند که شناخت صحیح ویژگی ها و ظرفیت های آن ، در فهم زیربناهای اندیشه اجتماعی و سیاسی حکومت دینی ، کمک مؤثری می کند.
از این رو، اگرچه انســان نیک سرشــت و ذاتا کمال خواه است ، ولی هبوط انسان در طبیعت و دنیا، باعث حجاب برای فطرت ذاتیه می شــود؛ بنابراین نیازمند نقشه راه (شریعت ) و راهنما (انسان کامل ) است تا «نگذارد فطرت ، اشتباه در تطبیق کند» (امام خمینی ، ١٣٨١ ج ٣: ٣٣٩).