خلاصه ماشینی:
"اما جمله بعدی که میگوید «البته نه اولین و نه مهمترین راز آسمان»و این جمله کلیدی«که همه میدانستند چیست»،واقعا این کدام راز است؟جمله با ساخت خود،بر آشکار بودن این راز و همهدانیاش تکیه دارد،اما با خود یک تعلیق زبانی در ذهن ایجاد میکند که این رازی که همه آن را میدانند چیست؟این اولین راز و مهمترین راز آسمانی؟ نویسنده این بازی تعلیق زبانی را در جملهای دیگر هم به کار میگیرد و به نوعی آخر داستان را در پیشنویس دوم که هنوز داستان شروع نشده،برملا میکند:«وقتی به آسمان نگاه میکنیم و میبینیم که دیگر آن بالها را نمیبینیم»و باز تکیه بر اینکه این خودش یک راز است.
نویسنده با این اعلام حضور بیموقع و بیمقدمه،آنهم در جایی که نیازی به این حضور نیست و داستان به پایان رسیده و راوی چشمهایش را هم گذاشته و میخواهد به آرامش ابدی برود،چه میخواهد بکند؟آیا استفاده از شگرد داستان نوست در جایی نابههنگام نابهجا؟آیا نویسنده عمدی در این نابهجایی حضور در ذهن یک اثر 2 دیدگاه داشته؟میتواند این حضور نابهجا،یک نوع دیگر از غافلگیری جهان داستان باشد؛ آنهم در جایی که ذهن آماده شده برای پایانپذیری داستان که یکدفعه پرتاب میشود از محیط ستارهای و مرد راهنما،به اعلام حضور نویسندهای از زمان خودش که او را به محیط نامأنوس جنگ میبرد:به تماشای دیوارها و سقفهای سوراخشده،روی مینها و آدمهایی که کشته شدهاند،زمین خیلی تاریک جنگ،گلولهها و خمپارهها و گونیهای پر از خاکی که دیوار سنگر را ساختهاند."