خلاصه ماشینی:
"هرچند سرانجام،«پیتر پن» فقط با بستن پنجره کودکستان،میتواند مقاومتش را نشان در داستان پلیسی کودکان، به نادیده انگاشتن یا حذف دوران کودکی، بهطور ظریفتری پرداخته شده است تا در داستان پلیسی بزرگسالان؛ زیرا برای کودکی که میخواهد به عنوان یک کارآگاه به موفقیت دست یابد، اغلب رفتار کردن طبق رفتار و سلوک بزرگسالان، مهم و محوری است به نحوه تناقض آمیزی کارآگاهان کودک، همچون همتایان بزرگسال خود، در روند کشف و شناسایی، بر وضعیت حاشیهای خویش متکیاند.
در همان حال که روایتهای کارآگاهی کودکان مبتنی بر نزاع بین دو گفتمان است،آنها نمیکوشند یکی را با دیگری به خاطر«ثبات»متعادل سازند؛چیزی که ریچاردز معتقد است در مورد زبان احساسی و زبان علمی،بایستی چنین باشد بلکه در داستان پلیسی کودکان،چنانکه دیدیم، کارآگاه کودک،بین گفتمان دوران بزرگسالی و دوران کودکی،عمل میکند.
با وقوف به این امر که تا وقتی کاری نکنند که قواعد گفتمان بزرگسالان را به مبارزه بطلبد و مورد توجه قرار نگرفتن از سوی بزرگسالان برای امیل و دیگر کارآگاهان- که بعدا در رمان و جاسوسی مرد کلاه لگنی-دزد پول امیل- را میکنند،مفید است،آنها در همان حال که پی میبرند بایستی مراقب باشند هنگام تعقیب دزد دیده نشوند،متوجه این نیز میشوند که در مقام کودک،ناپیدایی متداول و همیشگی،موجب میشود هر از گاه که در حیطه دید بزرگسالان قرار میگیرند،بسیار عجیب جلوه کند.
»(صص 164-163) با اشاره ضمنی به این موضوع که کشف و شناسایی تبهکار بزرگسال به وسیله کودکان کارآگاه حکایت از سرشت اصلی گفتمان دوران کودکی دارد،توجه به این موضوع نیز ارزشمند است که خود روند عملیات کشف و شناسایی،با آن که کودک به عنوان کارآگاه عمل میکند،به نظر میرسد که عمدتا بزرگسالانه باشد."