چکیده:
هدف: تحلیل جغرافیایی و در راس آن بحث ساماندهی فضایی روندی برای بهره¬سازی، آرایش منطقی، حفظ تعادل، توازن و هماهنگی در فضای جغرافیایی و جلوگیری از بروز عدم تعادل و بازتاب¬های تخریبی و منفی در فضای سرزمین است. تحقیق حاضر سعی دارد تا با گردآوری سنجه¬های مطلوب در بعد شاخص کالبدی مسکن، میزان برخورداری مناطق روستایی ایران از این شاخص¬ها را مشخص کرده و به کمک تکنیک¬های رایج، به رتبه¬بندی و سطحبندی این مناطق جهت تحلیل موضوع توزیع مطلوب فضایی در بعد کالبدی مسکن بپردازد و راه¬کارهای توسعة متعادل و برون¬رفت از حالت افتراق فضایی را پیشنهاد دهد.
روش: رویکرد حاکم بر این پژوهش، توصیفی- تحلیلی است و ماهیت آن می¬تواند کاربردی باشد. به این منظور دادههای آماری مورد نظر، از سازمان مرکز آمار ایران، اخذ و جهت سنجش دادهها از پرسش¬نامهای در قالب نظرات خبرگان و صاحبنظران که شامل ۲۰ کارشناس و متخصص صاحب¬نظر در این زمینه است، استفاده شده است. جهت تحلیل و وزن¬گذاری دادههای پژوهش نیز از مدل تاپسیس فازی و ویکور استفاده شده است. سپس، نتایج حاصل از این مدلها با استفاده از تکنیک-های (میانگین رتبه¬ها، روش بردا و کپ لند) ادغام شده است و جهت روشن¬شدن ارتباط بین شاخص¬های کالبدی روستایی مسکن با عامل جمعیت روستایی از ضریب همبستگی پیرسون استفاده شده است.
یافتهها: نتایج بهدستآمده بهروشنی بیان¬گر نوعی ناهماهنگی بین موضوع پژوهش با رویکرد توزیع فضایی است؛ به طوری که تحلیل فضایی شاخص¬های مسکن، نشان¬دهندة این واقعیت است که بین استان¬های ایران از لحاظ شاخص¬های مسکن روستایی تفاوت معناداری وجود دارد.؛ به طوری که در استان¬های مرکزی و شمالی شاهد وزن مطلوبی¬تری نسبت به اغلب استان¬های جنوب و جنوب شرقی که به طور نسبی کم¬ترین ضریب شاخص¬های مسکن روستایی را از آن خود کرده¬اند، هستیم. این مساله بهنوعی گرایش به سمت عدم تعادل را نشان می¬دهد.
اصالت و ارزش: شایان ذکر است که مطالعة¬ کمّی در زمینة شاخص¬های کالبدی مسکن روستایی با رویکرد و تکنیک بهکاررفته صورت گرفته است و اگر پژوهشی صورت گرفته است، بر روی مناطق شهری بوده که همین مساله می¬تواند باعث تمایز پژوهش حاضر از سایر تحقیقات شود.