چکیده:
علیرغم اینکه گفته میشود خدا از نو باز گشته است و دین دارد احیا میشود، افق فرارو و سمت و سوی مباحث جاری در باب دین در جهان مدرن و پسامدرن، پرسشهای جدی فراروی دینمداری و دینباوری مینهد. فی بادی النظر عملا و نظرا دینمداری بیش از پیش ناممکن مینماید. به لحاظ نظری نوعا گفته میشود که اکنون کلیه گفتارهای مبتنی بر وحی و امر قدسی در مواجهه با گفتار علمی که خود دستاورد خرد بشری است؛ منقبض و عقیم گردیده است. در عمل نیز جوامع بشری بلاوقفه و با سرعت برق و باد فرایند ناسوتی شدن هرچه بیشتر را تجربه میکند. به باور بسیاری از فلاسفه و خاصه فیلسوفان حلقه وین ویتگنشتاین متقدم در خط مقدم نافیان معناداری گزارههای دینی و مالا منکر هرگونه شان معرفتی برای امور دینی بود. اما به باور عدهی دیگر، ویتگنشتاین در هر دو مرحله فکریاش نگاهی عمیقا دینی اما مبهم به جهان داشته است در این جستار ضمن شرح و توصیف اجمالی فلسفه متقدم ویتگنشتاین، نشان داده شده است که دین حتی در دوران متقدم نیز در افق فکری او جایگاه خاصی دارد و انکار معناداری گزارههای دینی، صرفا از منظر فرد درگیر در جهان مطرح شده است.
خلاصه ماشینی:
"<EndNote No="255" Text=" رساله:1/2"/> اما اینکه اشیاء که به یک معنا پایان جهان درنظر گرفته شده است، به چه چیزی اشاره دارد خود محل نقاش و نزاع بوده است.
<EndNote No="274" Text=" نک: همان صص101-102"/> و قضایای دیگری همچون: « هیچ ارزشی وجود ندارد» ، «محال است که قضایای اخلاقی و جود داشته باشد» و «اخلاق باید یک شرط جهان باشد»<EndNote No="275" Text=" نک: همان، ص124"/> دیدگاه خود را این گونه بیان میکند: بین اخلاق و زیبایی شناسی موجود در رساله و رابطه مهمی که این دو را به هم پیوند میدهد مشابهتهای بسیاری وجود دارد.
<EndNote No="281" Text=" همان:1/3"/> اما آنچه که ویتگنشتاین را به معنای واقعی کلمه از اعضای حلقه وین جدا مینمود، امور اسرار آمیز بود از نظر ویتگنشتاین امور نگفتنی و رازآلود واقعیت داشت حتی اگر درباره آنها نتوانیم سخن محصلی بگوییم وانگهی این امور خود را به ما نشان میدهند.
چهارمین تلقی(سکوت درمانی)، سکوت ویتگنشتاین در رساله را بیانگر این واقعیت در نظر میگیرد که فلسفیدن ره به آبادی نمیبرد و فلسفهبافی موجود در خود رساله نیز فقط با این دلیل توجیه میشود که با تأمل بر مباحث و موضوعات مطروح در آن کاربر زبان شاید که به این نکتهی مهم تفطن یافته باشد که فهم فلسفی و مفهوم پردازیهای پر طمطراق آن نه به کار فهم جهان که حتی بالاتر از آن به کار مرزگزاری میان امور نشان دادنی و گفتنی نیز نمیآید."