چکیده:
مقام ابراهیم (ع) برهان تجلی هویت ذاتی حق است. چیزی بیرون از وجود و سریان نورش نیست. همه جا را «وجود» پر کرده است و تنها نور هستی میدرخشد. ابراهیم خلیل (ع) اسوة جهان حنیف توحیدی است که در آن شرک راه ندارد. همه چیز از خداوند است و به او بازمیگردد. شیدایی و هیمان ناشی از تجلّی هویت ذاتی، او را از خود فانی کرده است و در این فنا و خالیشدن از خویش، انوار حقیقت وجود از ژرفنای جان او میگذرد، و او در این مقام، همه چیز را کماهو حقه از ناحیة خداوند مشاهده میکند و در نهایت، «خلیل الله» میشود. از اینرو، ابنعربی در فص ابراهیمی از کتاب فصوص الحکم، معرفت مطلق را در نقطة کمال آن مطرح میسازد، معرفتی که توحید ناب را در بطن رابطة اثباتی حق و خلق، طی مراتب کشف و شهود جستوجو میکند، بدون آنکه این نسبت جمعی و اثباتی را به شئون سلبی و تفریقی آن فروبکاهد. تحلیل مقام ابراهیم (ع)، که همانا مقام خلّت است، ابتدا از توضیح آیات قرآن آغاز میشود و سپس، با تکیه بر خطوط تحلیلی شیخ اکبر، ضمن استفاده از برخی شروح فصوص، به پیش میرود، که مباحثی چند دربارة خلّت وجود را دربرمیگیرد، شامل معانی و نحوههای خلّت، فرق خلّت ابراهیمی و محمدی، و مسائل مرتبط به آن (نسبتهای وجود و کشف وجود).
خلاصه ماشینی:
"لذا فص ابراهیمی به تحقیق جهانی میپردازد که در کانون آن، نور «خلیل وجود» میدرخشد، نور پاک همان کسی که خداوند خودش او را به عنوان خلیلش اتخاذ کرده: «ومن أحسن دینا ممن أسلم وجهه لله وهو محسن واتبع ملة إبراهیم حنیفا واتخذ الله إبراهیم خلیلا ﴿النساء: ١٢٥﴾» محبت و خلت وجود که سلطان جهان ابراهیمی است، از یک سو معرفت اثباتی حق تعالی را عطا میکند، و از سوی دیگر، بر پایة این معرفت، اجتماع جدیدی از اهل توحید برپا میشود که طواف گرد کعبه نماد آن است.
همچنین، خلت ابراهیمی همراه با عدم برداشتهشدن احکام حجابها حاصل آمده، اما خلت محمدی (ص): هیچ پرده و حجابی با آن نیست؛ زیرا اقتضای اولی مقابل شدن با تعینات مخصوصی از تعینات حق تعالی است که از آنها تعبیر به صفات و قابلیات ذاتی میشود و بدانها جهت غیریت که همان لوازم حقیقت قابل است [ثبوت مییابد]، برعکس خلة مصطفی (ص) برای اینکه مقابلة در آن بین صفات ظاهر و بین صفات باطن بودن حق تعالی ـبا احدیت عینی که عبارت از هویت موصوف به ظهور و بطون استـ واقع شده؛ از این روی، پیغمبر (ص) شبیهترین خلایق به ابراهیم (ع) بود و زندهکنندة دینش؛ زیرا به سبب تحقق همان، صص: 290ـ291."