خلاصه ماشینی:
"مسئلۀ مهم دیگر نقش خدا بهمثابۀ دیگری مطلق است و اینکه این حضور مطلق، آیا مانع آزادی فرد میشود یا وسیلهای است برای حفظ فردیت فرد؟ *** خود تمرکز ما در این نوشته، بر دیگری و نحوۀ ارتباط برقرار کردن «دیگری» با «خود» است.
Despair at willing to be one self - عدم آگاهی از داشتن خود - ارادۀ خود بودن نداشتن (ضعف) - نومیدی ناشی از اینکه میخواهد خود باشد (خودی که اصیل نیست) (نوعی عصیان و تمرد) درکل «خود» از نظر کیرکگور همان روح spirit و جنبۀ روحانی انسان است.
» (taylor, 1975: 185) از نظر کیرکگور فرد در مرحلۀ اخلاقی، بهمدد اراده، مسیر خود شدن را طی میکند و به شناخت خود نائل میشود: «فرد اخلاقی خود را میشناسد؛ اما این معرفت، تأمل محض نیست؛ بلکه آن تفکر در ذاتش است و این خود فعل است و ازهمینرو، تعمدا تعبیر «انسان ذاتش را برمیگزیند» ترجیح دادم که بدل از معرفت انسان به خودش باشد.
پرسش اصلی که در این میان مطرح میشود این است که رابطۀ خدا با انسان، به چه طریق است؟ آیا از جنس رابطۀ عبد و مولاست یا رابطۀ عاشق و معشوق است، رابطۀ خلیفه و مستخلف است یا رابطهای همکارانه؟ روند خود شدن انسان از منظر کیرکگور، با اطاعت از فرمان الهی صورت میگیرد.
» (ورنو، ۱۳۷۲: ۱۲۳) در انتها این سؤال مطرح میشود که «دیگری» یعنی انسان دیگر، در ارتباط یک شخص با خدا، چه نقش و جایگاهی دارد؟ تأثیر رابطه با خدا بر روابط انسانی و تأثیر در روابط انسانی چیست؟ با توجه به اینکه کیرکگور ایمان و رسیدن به خدا را امری کاملا انفسی میداند، نقش فرد و خود در مقولۀ ایمان هویدا میشود."