چکیده:
چرخش زبانی نقش محوری و بنیادی در ظهور منطق جدید و فلسفه تحلیلی بازی کرد. این چرخش به طور ساده در نگاه نخست بر پایه این ایده استوار گشت که تبیین چیستی یک اندیشه از طریق جمله بیان کننده آن سادهتر و مطمئنتر است. اما در پیشرفتهای بعدی، این دیدگاه تصریح و تثبیت شد که تبیین اندیشهها جز از طریق حکایتگری زبان ناممکن است. معنای این سخن این است که اندیشه یا معنا تنها به اعتبار نحو عبارت و نسبتش با ارجاع و صدق تحصیل میشود. فرگه هنگام تالیف بنیادهای حساب عملا شیوه دوم را پیش برد، چنانکه مبادی و اصلهای تئوریک این ایده را در جلد اول آن کتاب ارایه کرد و در جلد دوم شیوهها و روشهای مختلف استدلال را بر اساس مبانی نظری جلد اول ارائه کرد. در مقابل، دیدگاه هوسرل از منطق نه تنها نسبت زبان با اندیشه در معنای مذکور را بر نمیتابد، بلکه زبان را تنها وسیله انتقال معنا یا اندیشه لحاظ میکند. این دیدگاه ناشی از این ایده است که معنا مقدم بر اعیان و زبان است. در بیانی مختص ، هوسرل در پرولگومنا و در سطحی گستردهتر در پژوهشهای منطقی، نخست نسبت میان مقولات محض (به مثابه تئوریهای محض معنا) را با یکدیگر تبیین میکند که آن را تئوری صورت محض کثرات به مثابه صورت محض منیفلد نامید و سپس به اعتبار چنین تئوری، تئوری میدانی از اعیان را تبیین میکند. بنابراین، شیوه تبیین فرگه از منطق به طور بنیادی و ریشهای از هوسرل متمایز میشود. در نتیجه، بر خلاف ادعای دامت این دو جریان از همان آغاز مسیری کاملا متفاوت در پیش گرفتند و بر خلاف ادعای ودروف اسمیت، تفسیر فرگهای از تئوری هوسرل از معنا ناممکن است.
خلاصه ماشینی:
ام اين فلسفه به دليل تأکيدش بر ساخت هاي صوري تابعي در شـکل رياضـي، از تبيـين تجربـه تـا آنجـا کـه بـه سوبژکتيويته مربوط است غفلت کرد و نتوانست در تبيين ويژگـي هـا و تمـايزهـاي اعمـال شناختي تا آنجا که به تمايزهاي زماني مکاني و علايق شخص مربـوط اسـت دخلـي داشـته باشد.
من فکر ميکنم جان سخن اينجا است که اگر فرگه بر تقدم معنـا بـر عبارت و ارجاع وفادار ميماند و به طور خاص عملاًمعنا را از نسبت نحـو عبـارت بـا ارجـاع مطالبه نميکرد هرگز چرخش زباني در مفهوم منطق رياضي حاصل نميشـد.
همچنان که من در اين مقاله پيش ميروم ، اهميت و نقش بنيادي تقدم نسبت نحو عبارت و ارجاع بر معنا را بيشتر روشن ميکنم ، درست به اعتبار آنچه تأکيـد شـد، تمـايز ميان انديشه هاي فرگه به عنوان بنيانگذار فلسفۀ تحليلي و به طور کـل فلسـفه تحليلـي بـا پديدارشناسي نه تنها در مفهـوم هوسـرل بلکـه در همـه شـيوههـايي روشـن مـيشـود کـه پديدارشناسي خوانده ميشود.
بنابراين ، از رهگذر انديشه هاي فرگه ، ما با علـم جديـدي مواجـه ميشويم که با هيچکدام از دانش هاي صوري محض از جمله حساب در معناي قبل از فرگه ، الجبرا و حتي رياضيات کلي در مفهوم لايب نيس منطبق نيست ، بلکه علمي است که امکان تبيين ، توضيح و شرح دقيق چيزها و نيز «تبيين فرمولهاي دقيق قواعد علم و حتي سـاخت بسياري از چيزها» را براي ما فراهم ميکند.