خلاصه ماشینی:
"خوب،حالا این تعداد انگشتشمار،چهجوری میتوانند در سال،به مقدار زیاد کتاب تولید کنند که طیف وسیع خواننده را راضی کند؟پس ما باید علت این مشکل را به گردن خودمان[نویسندهها]بیندازیم و این که بگوییم بچهها اصلان کتاب نمیخوانند،اینکه باید کتابخوانی رواج پیدا کند و...
نکته مهم دیگر اینکه حتی همان مقدار اندک کتابهای خوبی که تولید میشود،به راحتی در دسترس بچهها نیست و واقعا نه سیستم توزیع و نه سیستم تولید ناشران،ارادهای جدی برای سرو سامان دادن این وضعیت ندارند.
تجربه کار نشر،به من نشان داده است که اگر کتاب تولید شده بتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند، مخاطب آن را میخرد و میخواند و تأثیر خود را میگذارد،اما گویا ناشرانی که به راحتی میتوانند نبض بازار را در دست بگیرند و ذائقه مخاطب را تغییر دهند،تمایل چندانی به این کار ندارند.
اگر این ادعا که بچهها در کشور ما کتاب نمیخوانند یا کم میخوانند،ادعایی درست باشد،باید قبول کرد که این فرآیند ارتباطی،در کشور ما دچار اختلال شده است و برای پیدا کردن اختلال باید به وارسی دقیق تمام عناصر ارتباطی پرداخت.
از طرف دیگر،سیستم معیوب خریدهای[حمایتی]دولتی باعث شده که ناشران کتابهای کودک هم کتابهایی تولید کنند که باب میل خریداران خاص دولتی آنها باشد و به این مورد باید کتابهای سفارشی را هم اضافه کرد و...
در مجموع،باید گفت به جای این پرسش که چرا بچهها کتاب نمیخوانند یا کم میخوانند،باید بیشتر به این پرسش پاسخ داد که چرا کتابهای کودک و نوجوان،با کیفیت و جذابیت مناسب تولید نمیشوند و چرا سیستم توزیع و خرید،به اندازه کافی کتاب در اختیار کودکان و نوجوانان قرار نمیدهد؟ کمخوانی کودکان،درواقع معلول شرایطی است که خودشان تقصیری در به وجود آمدن آن ندارند."