چکیده:
جنگ به مثابه پدیده ای ناشی از اراده معطوف به چیرگی، بر اصل محوری تفکر نیچه یعنی اراده معطوف به قدرت استوار است. انحاء چیرگی، ناظر به وجود انواع جنگ در حوزه های گوناگون زندگی است. در حوزه هنر، اراده معطوف به چیرگی به دو مرتبه تقسیم می شود: 1) مرتبه خلق اثر، که ناظر به چیرگی بر شیء به عنوان ماده اثر و تحمیل کمال بر آن است 2) مرتبه کارکرد فرهنگی اثر که ناظر به ظهور وتکامپف و دعوت به حضور در میدان ستیزه است.
خلاصه ماشینی:
"در این میان، جایگاه جنگ در حوزة فرهنگ به عنوان یکی از مهم ترین اولویت های موضوعی تفکر نیچه ، خاصه ارتباط آن با نحوة شکل گیری فرآوردههای فرهنگیای نظیر آثار هنری از اهمیتی مضاعف برخوردار است ، چرا که از یکسو ماهیت کم تر بررسی شدة جنگ در فلسفۀ نیچه را مورد ملاحظه قرار می دهد و از سوی دیگر میتواند نوری بر نواحی تاریک ماندة فلسفۀ هنر او بتاباند.
بر مبنای آنچه آمد، در این پژوهش کوشش شده است تا تأثیر فهم ماهیت کلی جنگ در فهم دو بخش از فلسفۀ هنر نیچه شامل حوزة خلق و کارکرد اثر هنری مورد بررسی قرار گیرد.
تامس هورکا٢ فیلسوف نو- ارسطوئی در تحلیلی که از سیر پرفکشنیسم ٣ در تاریخ فلسفه ارائه کرده است ، ضمن تأکید بر اهمیت تفکر نیچه به مثابه یکی از شاخص ترین نمونه های کمالگرایی فلسفی، بر آن است که مشق ارادة معطوف به قدرت یا همان جهد مستمر جهت توسعۀ نیروی خود، اساس کمال گرایی نیچه را تشکیل 4 می دهد.
نیچه چنین رویکردی را مشابه رویکرد مبتنی بر نظریۀ عدل الهی ٣ میداند ٤؛ در واقع انسان دلاوری که از بینش تراژیک برخوردار است ، شر در هستی را امری بدیهی و حتی نیک تلقی میکند، چرا که گلاویز شدن با امور هراس آور و کسب آمادگی برای این نوع رو در رویی را موجب رشد توان خود می بیند."