چکیده:
در این مقاله سعی شده است مفهوم شبان کارگی و رابطه آن با انکار یا آفرینش سوژه تشریح گردد. فوکو همچون نیچه با تقلیل اخلاق شبانی به خواست قدرت و اعمال سلطه، غایت چنین اخلاقی را انکار سوژه و نیستانگاری می داند که در شکل نفی زندگی و کین توزی به هرآنچه نیرومند و سرشار است، به نمایش نهاده می شود. شبان، سوژه مسیحی را به ابژه معرفتی تبدیل می کند. او مدعی است می خواهد سوژه ها را بشناسد برای اینکه بتواند از آنها مراقبت کند. نتیجه اما از دید فوکو چیزی مخاطره آمیز است: تبدیل سوژه ها به موجوداتی وابسته و مطیع که از هرگونه زایش و آفرینشی عاجز اند. نگارنده با رویکردی انتقادی می کوشد نابسندگی چنین روایتی از اخلاق مسیحی را روشن سازد.
خلاصه ماشینی:
"Foucault 1995:239 نتیجه این افشاسازی، انکشاف و شناخت خود چیست ؟ پاسخ فوکو این است که : «خودشناسی، راهی است برای چشم پوشی ازخود»١، وقتی شخص تمامی پستوها و تاریک گاههای نفس اش را کاوید، درمییابد که او موجودی ناتوان و گناهکار است و به تقصیر خویشتن معترف می شود؛ در چنین وضعیتی، چه باید کرد؟ باید خود را تسلیم اراده و قدرت دیگری بزرگ کرد، چرا که تنها به واسطه ارادة شبان است که امکان فراگذشتن از وجود کنونی اش را دارد؛ شبان در نقطه ای ایستاده است که میتواند جزئیترین وسوسه ها و تکانه ها را بدون هیچ سایه -روشنی رویت کند؛ او با پرتوافکنی و عورتزدایی، شخص را با خودش رو در رو می کند.
همان: ٤٥-٤٦ بیزاری از خود است و یا اینکه می تواند فرآیندی متفاوت طی شود؟ آیا رجوع مکرر مؤمن مسیحی به کشیش و اعتراف نزد او نمیتواند لحظاتی او را از رنج گناه نجات دهد و آسودگی و آسایش اش بخشد؟ ماکس وبر در کتاب اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری، در قرائتی از کالوینیسم به این نگاه نزدیک می شود؛ آنجایی که به «توکل انحصاری به خداوند» در آموزههای کالون اشارت می کند؛ وبر مینویسد: «این توکل به عنوان مثال- به ویژه در متون پیوریتانی انگلیسی- با هشدارهایی مکرر علیه هرگونه اعتماد به یاری و دوستی انسان ها برجسته میشود."