چکیده:
«مناظره» سنت غالب و رایج در نگارش آثار فلسفی از سدههای میانه تا روزگار دکارت بود و دکارت با بهکارگیری »مدیتیشن» در نگارش تاملات، سبکی بدیع در فلسفهورزی عرضه داشت. این سبک که نخستین بار مارکوس اورلیوس رواقی آن را بهکار بسته بود، در اصل، ویژة متون دینی ـ اخلاقی بوده و از آن برای ایجاد حالت توبه نسبت به گذشته و در مرحلة بعد، نهادینهسازی تربیتی تازه در مخاطب بهره میگرفتهاند. دکارت نخستین کسی است که در سدة هفدهم، بهقصد وضع معنای تازهای از فلسفهورزی و تربیت نسل جدیدی از اهل فلسفه، در اصلیترین اثر فلسفی خود، تاملات در فلسفة اولی از این سبک بهره میبرد. او نخست، میکوشد با بهرهمندی از شکاکیت فراگیر در آن دوران، ذهن خواننده را از همة آنچه تا آن روزگار درست میدانسته، بپیراید. دوم، از روش ترکیب که در آن روزگار در همه متون فلسفی رایج بود و تنها بر اساس حافظه شکل گرفته بود، فاصله میگیرد و با الگوگیری از ریاضیات و هندسه، روش شهودمحور تحلیل را در نگارش به سبک مدیتیشن، اساس کار خود قرار میدهد. او با این کار بستر را برای شهود حقایق فلسفی در ذهن خوانندگان چنان فراهم میآورد که پس از خواندن تاملات ششگانه، انسانهایی تازه با ذهنیتی تازه نسبت به انسان، خدا و جهان تربیت شده باشند. به دیگر سخن، او از حکمت نظری رایج بهسوی حکمتی عملی حرکت میکند.
خلاصه ماشینی:
تحقق اين هدف افزون بر نگارش به سبک مديتيشن ، دو شرط ديگر هم دارد: الف ) به کـارگيري روش تحليـل که به اعتقاد دکارت «بهترين و درست ترين روش تعليم » است و راه را براي شهود بيواسطۀ حقايق توسط تأمل گر دکارتي فراهم ميآورد؛ ب) اِعمال راهکار شک براي پاکسازي ذهن از حواس و باورهاي پيش پنداشته ، که لازمۀ شروع تفکر به روش تحليلي است .
), Essays on Descartes’ Meditations (Berkeley, California: University of California Press, 1986) 188Descartes Seyed Mustafa Shahraeeni/Maryam Ghazi انديشندهاي بود که نه به روش «مباحثه » يا «مناظره»، که روش فلسفي غالب سدة هفـدهم بود بلکه با تأملي دروننگرانه ١ به دست مـيآيـد.
دليـل تأکيد فراوان دکارت بر تمايز ميان روش تحليل و روش ترکيـب در ايـن اسـت کـه بـراي او تحليل ، بهترين و درست ترين روش تعليم است ؛ روشي که اگر خوانندگان بـه درسـتي آن را به کار گيرند ميتوانند خودشان به همان نتايجي برسند که دکـارت مـيرسـد.
٥ بنابراين ، ترتيب کشف که با آن ميتوان خوانندة مشتاق يادگيري را تعليم داد، براي دکارت داراي اهميت فراوان است و تحليل که راه کشف را مينماياند «بهترين و درسـت تـرين » راه است ؛ زيرا «اگر خواننده بخواهد از آن روش پيروي کند و به هر نکته اي توجه کافي بدهد، آن چيز را از آنِ خود ميکند و آن را به همان اندازه کامل ميفهمد که اگر خودش آن را کشـف ميکرد، ميرسيد...