خلاصه ماشینی:
"ج)و بالاخره اینکه میرهادی،به غیراز حرفهایی که در سه حیطه نقد داستان و شعر بر زبان آورده،مستقلا درمورد جایگاه ادبیات کودک نیز اظهار نظر کرده است و این نیز میتواند بهعنوان یکی از نقاط مثبت وی مورد توجه قرار گیرد.
بدین معنا که او از یکسو،هنریت را امری ابژکتیو میداند و از سوی دیگر،با اعلام عامل صداقت،بهعنوان شرط لازم ادبیات،به نوعی سوبژکتیویته نیز ابراز تعهد میکند: «به همین دلیل است که اگر من یک سفارش بگیرم که برای یک مجله،فلان داستان را بنویسم، من اثر ادبی به وجود نمیآورم؛چون این داستان در من زندگی نکرده است.
خانم میرهادی،به این امر نیز معتقد است و صراحتا به آن اشاره میکند: «[در ادبیات کودک مطلوب]نویسنده بهعنوان انسانهای همطراز خودش به آنها نگاه میکند و آثاری که برای آنها بهوجود میآورد،درواقع،آثاری است که تجربه مستقیم خود را به آنها منتقل میکند و بدون اینکه از بالا به آنها نگاه کند و به نوعی بخواهد حتما تجربهای را در اختیار آنها بگذارد.
بنابراین،در مرحله پسامتنی(خوانش)فرایند تشکیل تصویر مؤلف مستتر،فرآیندی آزاد نیست؛چرا که کودک،از آنجا که همیشه خود را مورد خطاب بزرگسالان دیده و امر مکتوب نیز از زبان آنان برای کودک نقل شده است،لذا مؤلف متن نیز به ناچار، بزرگسالی فرض میشود که برای کودک از موضعی بالاتر صحبت میکند.
یکی بحث خوانش کودکان است؛یعنی همانگونه که گفتیم،به هرحال،در فرآیند پسامتنی(خواندن)باز هم متن،همچون متنی مصرفی خوانش میشود و مشکل دیگر نیز از آنجا ناشی میشود که اگر ما فرآیند تشکیل آثار ادبیات کودک را اینگونه تصور کنیم،در آن صورت،اساس وجود ادبیات کودک زیر سؤال خواهد رفت."