چکیده:
یکی از موضوعات مهم در اندیشه اسلامی بحث غرض داشتن حق تعالی است. آیا حق تعالی در افعال خود غرض و غایتی را دنبال میکند یا آنکه خدا منزه از غرض و هدف است. هر یک از نحلههای فکری بنا بر خداشناسی خود موضع متفاوتی در اینباره داشتهاند. معتزله بر غایت داشتن خداوند و اشاعره بر پیراسته بودن ساحت حق از آن، تاکید کردهاند. ابنسینا متناسب با نوع خداشناسی فلسفی خود، فراتر از نگاه ظاهری متکلّمان، همنظر با معتزلیان، نبود غرض را مساوی با عبث بودن فعل دانسته و در عین حال، همنظر با اشاعره، داشتن غرض را مخالف توحید الهی میداند. از دید ابنسینا علم عنایی حقّ، علّت تامّه پدیدآمدن موجودات است و علم ذاتی حق به ذات خود، مبدا فیضان عالم وجود است. علم عنایی واجب به موجودات و علم او به اینکه واجب است موجودات چگونه باشند تا بر نیکوترین نظام موجود شوند، موجب پدید آمدن نظام عالم است. بر این اساس غرض نداشتن افعال الهی به دید ابنسینا، نه مطابق با نظر اشاعره است و نه پذیرفتن غایت از سوی او، همانند نظر متکلمان عدلیه است، بلکه وی طرحی نو در میاندازد و هر دو نظر را بر اساس مبانی فکری خویش اصلاح میکند.
خلاصه ماشینی:
برخي از معتزله گمان کرده اند که اگر فعل خداوند، داراي غايت زايد بر ذات او نباشد، در خور شأن والاي او نيست ؛ بنابر اين ، عقيده اين گروه از متکلمان آن است که غرض واجب تعالي از ايجاد و خلق عالم ، منفعت و مصلحت درباره مخلوقات است .
شاهد ديگر بر بالقصد پنداشتن فاعليت حق تعالي، اشکال ديگر اشاعره است که ادعا کرده اند غرض فعل امري خارج از آن است که به تبع فعل و به واسطه آن حاصل ميشود و فعل در وجود يافتن آن نقش دارد و حال آن که چنين امري در افعال الهي تصورپذير نيست ؛ چرا که او ابتدائا فاعل همه اشيا است و همه موجودات هستي و حوادث آن بدون واسطه از قدرت الهي صادر شده اند، بدون اين که غرض ديگري در آن ها دخالت داشته باشد، به گونه اي که حصول آن وابسته به آن غرض باشد و واسطه اي در ايجاد فعل گردد(ايجي، ١٣٢٥، ج ٨، ص ٢٠٣ـ٢٠٤).
البته از متکلمان شيعي نيز بزرگاني بوده اند که با پيروي از ابن سينا، اين موضوع را تحليل کرده اند؛ از جمله حکيم لاهيجي که در اين باره چنين گفته است : «علم ذاتي خداوند به فعل منشأ صدور فعل است ، و فاعليت خداوند متوقف بر قصد و داعي زائد بر ذات نيست ؛ زيرا اگر چنين باشد، فاعليتش بالذات نخواهد بود.
وي در نجات ، عنايت الهي را اين گونه تعريف کرده است : «عنايت به اين معناست که خداوند به عنوان مبدأ هستي به آنچه در نظام خير موجود مي شود علم دارد و ذات وي علت براي نظام احسن و راضي به تحقق آن است ؛ بنابراين خداوند نظام احسن را از طريق علم به ذات خود تعقل مي کند و 1 آن نظام به همان نحو معقول از او صادر مي گردد»(ابن سينا، ١٣٧٩، ص ٦٦٩ ).