چکیده:
این مقاله در جستوجوی بنیادهایی فقهی است که برپایۀ آنها میتوان به امکان شرعیِ گذار از مجازاتهای بدنی بهعنوان حد یا تعزیر نظر داد. مقاله بر بنیادهایی مانند امضایی بودن همۀ مجازاتهایی که در متون دینی ذکر شده، تکیه میکند. بر این اساس، بر موضوعیت نداشتن شکل و شیوۀ اجرای مجازات و اهمیت داشتن مقاصد موردِنظر از اجرای کیفر نزد عقلای جهان و نیز عبادی نبودن مقررات ناظر به نوع مجازاتها تأکید میکند. در نتیجه، ضرورت فهم متون مربوط به تعیین کیفر در سایۀ تغییر و تحولات عقلایی، و گذار از همۀ مجازاتهای بدنی ـ خواه بهعنوان حد و خواه تعزیر ـ را همچون نظریهای فقهی (که البته باب بحث دربارۀ آن گشوده است) بیاشکال میداند. همچنین، این مقاله عناوین ثانوی و آثار جانبی نامطلوب اجرای مجازاتهای بدنی، مانند بیزاری عمومی در جامعۀ اسلامی و جامعۀ جهانی و گستردگی اختیارات حکومت اسلامی را برمیشمارد و بر این پایه، گذار از مجازاتهای بدنی با استناد به عناوین ثانوی را هم روا میشمرد. افزون بر این، نشان میدهد که گاهی برخی از عناوین ثانوی، مشروعیت اجرای مجازاتهای بدنی را با اشکال روبهرو میکند. البته، پیشنهاد جایگزینهای مجازاتهای بدنی، در صورت جواز عدول از آنها، موضوع این نوشتار نیست و به فرصتی جداگانه نیاز دارد.
This paper seeks to find jurisprudential foundations that based on them، legal feasibility of transition from corporal punishment as the hodud (determined penalties) or ta`zir (discretionary punishment) can be theorized. Relied on the evidenc such as being confirmative of all the punishments stated in religious texts، lacking importance of the form and method of executing a punishment، being importance of the intended aims in executing a punishment for the wise of the world، non -worshipfulness of the ordinances concerning the kinds of punishments and، consequently، the necessity of understanding the texts related to determining punishment in the light of rational change and development، this paper has justified transition from corporal penalties - whether as hodud or ta`zir- as a jurisprudential theory، though the door of debate is open. Similarly، in this research، transition from corporal penalties has been validated according to the second titles of the precepts، the secondary effects of executing the bodily punishments such as public condemnation in Muslim and global societies، and the broadness of Islamic government jurisdiction. Of course، sometimes some second titles of the precepts are making legality of executing bodily penalties confront to problem. Suggesting the alternatives of the bodily punishments - if they are permitted ، is not subject matter of this article، and needs a separate opportunity.
خلاصه ماشینی:
"دربارۀ همۀ احکام امضایی مانند مجازاتهای بدنی این پرسش مطرح میشود که رواج و شیوع عقلایی چه مدخلیتی در موضوع حکم امضاشده دارد؟ در این باره سه احتمال وجود دارد: نخست اینکه بگوییم رواج عقلایی موضوع در تأیید حکم ازسوی شارع هیچ دخالتی نداشته است.
آیا میتوان گفت چون چنین برداشتی از مفهوم زندان در محیط پیدایش اسلام رایج نبوده و شارع مقدس صریحا آن را امضا نکرده، بهلحاظ شرعی مردود است؟ امروزه تنبیه بدنی بهکلی از زندگی اجتماعی بشر رخت بربسته است.
با این حال، این راه همچنان برای دیدگاه مقابل گشوده است که اصل کرامت انسانی را همچون قاعدهای که حاکم بر ادلۀ احکام اولی است قلمداد ننماید و مثلا با تکیه بر اطلاق لفظی ادلۀ اجرای حدود، اعمال تنبیهات بدنی را در هر حال ضروری بداند.
البته، ممکن است افرادی، بهطور استثنایی، تاب تحمل مجازاتهای بدنی را داشته باشند؛ بلکه آن را بر دیگر مجازاتها مانند حبس ترجیح دهند، زیرا گاهی اینگونه مجازات راه را بر بزهکاری مجدد آنها نمیبندد و میتوانند بهآسانی به بزهکاری ثانوی بازگردند.
به همین ترتیب، اینکه در آموزههای دینی بر کرامت انسانی تأکید شده و همزمان اجرای شمار زیادی از تنبیهات بدنی ممکن است با کرامت انسان ناسازگار باشد، میتواند بنا بر وجهی دلیل، و بنا بر وجهی دیگر مؤید تبدیلپذیری حدود باشد.
به همین ترتیب، نمیتوان احراز کرد که شارع خواهان اجرای مجازات بدنی است، حتی اگر عرفا مصداق نقض کرامت و حرمت انسانی باشد یا هدف از اجرای کیفر با گونهای دیگر از کیفر هم برآورده شود."