چکیده:
خودفریبی پدیدهای شایع است که هرکس آن را در حیات خود تجربه میکند؛ بااینحال تبیین چیستی و عوامل شکلگیری آن چندان ساده نیست. در خودفریبی شخص به عملی اقدام میکند که باعث ایجاد باور و شناخت خطا برای او میشود. این تعریف اجمالی بسیاری را قانع نکرده و آنان را برآن داشته است تا با نظر به مفهوم فریب، خودفریبی را تعریف کنند. مشابهسازی ایندو پدیده به تناقض و چارهاندیشی برای برونرفت از آن منجر شده است. در تراث اسلامی اگرچه واژۀ خودفریبی بهکار نرفته، اما بهنیکی به زمینههای رخ دادن این پدیده ذیل بحث غرور اشاره شده است. از منظر اسلامی میتوان ده عامل را برای خودفریبی برشمرد که با التفات به آنها از خودفریبی پرهیز کرد. این مقاله که از شیوۀ توصیفی ـ تحلیلی بهره میبرد، نخست نگاه گذرایی به تعریف و ماهیت خودفریبی میکند، سپس عوامل روانشناختی ـ معرفتی شکلگیری آن را از منظر اسلامی، بهویژه با تکیه بر اندیشۀ آیتالله جوادی آملی بررسی میکند. درنهایت به بررسی اخلاقی این پدیده خواهد پرداخت.
Self-deception is a common phenomenon, which every human being experiences it in his/her life. However, it is not easy to explain its nature and the effective factors in its formation. In self-deception, the individual does something that brings him/her wrong belief and false knowledge. This brief definition was not acceptable for many scholars and made them redefine self-deception by appealing to the very concept of deception. The assimilation of these two phenomenon leads to contradiction and, then, to finding a way out of this problem. Although the term self-deception has not appeared in Islamic heritage, the background of its occurrence has been well discussed under another, which is arrogance. According to Islamic views, there are ten factors for self-deception, which being aware of them, individuals can keep themselves away from self-deception. This paper, which has a descriptive-analytic methodology, in the first place looks at the definition and nature of self-deception, and then turns to the epistemic-psychological factors in its formation according to the Islamic views, especially the views of Ayatollah Javadi Amoli. At the end there is a discussion on the ethical implications of this phenomenon.
خلاصه ماشینی:
گروه اول ، دو عنصر را بـراي خودفريبي لازم ميدانند و معتقدند بدون اين دو شرط ، فريب وجود نـدارد: ۱) فريبنـده بايـد به خطا بودن گزاره اي معتقد باشد که ميخواهد به طرف مقابل القا کند؛ پـس اگـر بـه خطـا بودن گزارٔە القاشده معتقد نباشد، فريب صدق نميکند؛ ۲) فريبنده بايد قصـد فريـب طـرف مقابل را داشته باشد؛ پس اگر گزارٔە غلطي را تصادفي به شخصي بگويد و باعث گمراهـي او شود، فريب صدق نميکند (٤٧ :٢٠١٠ ,Carson).
روش ساده براي رفع اين تناقض آن است که قصد فريـب را شـرط ندانيم ؛ براين اساس ميگوييم آنچه باعث فريب فرد ميشود، نه قصد فريب ، بلکه انگيزٔە فـرد است (٥٥ :٢٠١٠ ,Mele)؛ به عبارت ديگر، ميل معتقد اسـت فـرد هنگـام صـدور فعـل ، از اميـال و انگيزه هاي خود متأثر ميشود و منفعلانه فعل را انجام ميدهد.
علاقۀ او به صحت گزارٔە الف باعث مي شود تـا خلـل صـحت گزارٔە الف را درک نکند؛ درحاليکه اگر همين شخص به دور از جهت گيري، گـزارٔە الـف را بررسي ميکرد، به کذب آن پيميبرد؛ به عبارت ديگر عواطف و احساسـات باعـث جهـت - گيري در باور فرد ميشود (١١ & ٥٠ :Ibid)؛ پس شخص خودفريب هيچ گـاه بـه گـزارٔە الـف و نقيض آن هم زمان معتقد نيست و تناقض اين گونه مرتفع مـيشـود.
تفاوت ديگر خـودفريبي و ضعف اخلاقي در اين است که شخص خودفريب هميشه توجيهي براي رفتـار خـود دارد و ميتواند با استناد به باور و شناخت خطا، رفتار خود را توجيه کند؛ درحاليکـه در ضـعف اخلاقي لزوما شخص شناخت خطا ندارد تا آن را مستمسک قرار دهـد، بلکـه ممکـن اسـت ـــــــــــــــــــــــــــــــــ 1.