چکیده:
چگونگی تاثیرگذاری الهیات بر تمدنها و مبانی الهیاتی در دو وجه وحدتگرا و کثرتگرا و همچنین نحوه تاثیرگذاری بر جهتگیری تمدن اسلامی و تمدن غربی امری است که قابلیت پژوهشی عمیق دارد. خوانش تمدنی بر الهیات مسیحی و بهطور خاص، الهیات پروتستانی و الهیات اسلامی و سنتگرایی اسلامی و همچنین تاثیرگذاری این دو الهیات و مناسبات آن دو بر تمدن اسلامی و غربی در عصر پسامدرن، مسئله اصلی این پژوهش هستند که با روش تحلیل مقایسهای انجام شدهاند. نتایج بهدستآمده نشان میدهند در هر دو الهیات، جنبههایی از وحدتگرایی و کثرتگرایی وجود دارد؛ اما کثرتگرایی در الهیات مسیحی و وحدتگرایی در الهیات اسلامی غلبه دارد. الهیات مسیحی از دوره رنسانس به این سو دچار تکثرگرایی شده و با ایدئولوژیکشدن مسیحیت، کثرتگرایی دینی، نقش مشروعیتبخشی در ظهور پست مدرنیسم داشته است. از سوی دیگر، الهیات اسلامی از ابتدا مبتنی بر نگرش توحیدی بوده و باوجود ظهور سنتگرایی و جریانهای روشنفکری، جنبه وحدتبخش خود را تا به حال حفظ کرده است.
خلاصه ماشینی:
الهیات تمدنی در چالش با نظریههای سکولاری است که با زیست دینی در سیستم اجتماعی مخالفت میکند؛ همین طور این الهیات در تضاد با نظریههای مخالف با تدبیر دینی دنیاست؛ همچنین با رویکردهایی اجتماعی تعارض دارد که دین را تنها به یک منطقه و یا یک ساحت از ساحات اجتماعی فرو میکاهند و تلاش میکنند با نگرشی الهیاتی به مقولات تمدنی، زیست و هویت دینی را در زیست اجتماعی ممکن سازند (بابایی، 1393: 126).
این پژوهش درصدد نیست همۀ نحلههای مختلف الهیات مسیحی را بررسی کند؛ بلکه تأکید بر برخی از آنها خصوصا نحلههای متأثر از الهیات پروتستان است که به دلیل تأثیرگذاری آن بر فرآیند شکلگیری تمدن غرب، ضروری است بهصورت مختصر به آن اشاره شود: 1-1- انحصارگرایی دینی[1]: انحصارگرایان در مسیحیت معتقدند منحصرا یک دین حق وجود دارد که راه رستگاری و رهایی را پیش روی ما مینهد: بدین ترتیب پیروان سایر ادیان، حتی اگر دیندارانی اصیل و به لحاظ اخلاقی درستکار باشند، نمیتوانند از طریق دین خود رستگار شوند، بلکه برای نجات اینگونه افراد باید یگانه راه رستگاری که دین مسیحیت است را به ایشان نمایاند.
این در حالی است که انسانشناسی نصر، هم جنبۀ دینی دارد و هم جنبۀ عرفانی و تنها از اسلام نشأت نمیگیرد، از سایر مذاهب و عرفانهای هندی، چینی، مسیحی و یهودی نیز متأثر بوده است و همچنین تمامی ادیان و مذاهب و شرایع با درجه اهمیت برابر در عرض یکدیگر هستند.
در این نگرش، از یک سو سیری تشکیکی و تکاملی برای رهبر، انسان و جامعه وجود دارد و از سوی دیگر، در حوزۀ معرفتی علاوه بر توجه به طبیعت و روش تجربی معرفت وحیانی و شاخههای کاشف آن، یعنی عقل برهانی و نقل معتبر، اساس تمدنسازی اسلامی لحاظ شده است.