چکیده:
فلسفه کانت بر تمایز میان دو قوه شناخت،یعنی شهود و تفکر یا حس و فهم استوار است. این دو قوه برای معرفت ضروریاند و هیچیک را نمیتوان به دیگری تحویل کرد. از این دو قوه، شهود اهمیت بسزایی دارد؛ زیرا محتوای معرفت درنهایت از طریق آن حاصل میýشود و عینیت معرفت از رهگذر آن ممکن میگردد. کانت برای شهود به دو ویژگی تفرد و بیواسطگی اشاره میکند و آنها را در مقابل دو ویژگی کلیت و با واسطگی مفاهیم قرار میýدهد. کانتپژوهان در خصوص معنا و اهمیت این ویژگیýها و نسبت آنها با یکدیگر قرائتýهای متفاوتی دارند. در این مقاله پس از بیان معنای شهود و ویژگیهای آن براساس نظریه معرفت کانت، قرائتهای متفاوت در خصوص نسبت این ویژگیýها مورد بررسی و نقد قرار میýگیرد و در پایان به نظر مختار نویسنده اشاره میشود.
Kant's philosophy is based on the distinction between two faculties of knowledge، namely intuition and thinking or sense and understanding. These two faculties are necessary for knowledge and neither of them could be reduced into the other. Out of these two faculties the former is more important، for the content and objectivity of knowledge are attained through it. In Kant's view intuition possesses two characteristics of singularity and immediacy which are juxtaposed with universality and mediacy of the concepts. Concerning the meaning and importance of these characteristics Kant's commentators have different views. In this article after referring to the meaning of intuition and its characteristics based on Kant's epistemology، its different readings will be assessed critically and at the end of the article the author's view will be presented.
خلاصه ماشینی:
"باواسطهبودن یک مفهوم از دو طریق مشخص میشود: نخست از طریق کلیت آن؛ زیرا- همانطورکه اشاره شد-کانت مفهوم را چیزی میداند که ارتباط آن با اشیاتنها از طریق برخی ویژگیهای عام ومشترک است؛ ثانیا از طریق نقشی که مفاهیم در احکام ایفا می کنند؛ زیرا مفاهیم به عنوان محمول احکام ممکن، به تصوری از یک شیء که هنوز معین نشده است، مربوط میشود؛ مثلا مفهوم جسم از طریق مفهوم دیگری- برای مثال مفهوم فلز- می تواند شناخته شود؛ بنابراینیک مفهوم تنها از آن جهت یک مفهوم است که تصورهای دیگری را ذیل خود قرار میدهد و از طریق آنها به اشیا مرتبط میشود؛ اما این مفسران در خصوص معیار بیواسطگی شهودات از یک طرف و باواسطگی مفاهیم از طرف دیگر و همینطور نسبت میان ویژگی های تفرد و بیواسطگی شهود به اختلاف گراییدهاند.
دلیل این عدم تعادل هم معلوم است: همانطورکه اشاره شد، در منطق از نحوه ارتباط تصور با متعلقاتش صرف نظر میشود و درنتیجه معیار بیواسطگی در مقابل باواسطگی که مقوم تمایز انتقادی میان طرقی است که تصور با متعلقاتش ارتباط مییابد، مورد توجه قرار نمیگیرد؛ ازاینرو در منطق از شهود به عنوان امر متفرد در مقابل مفهوم به عنوان یک امر کلییاد میشود؛ اما در نقد عقل محض، یعنی آنجا که مسئله انتقادی مطرح است،کانت بر نسبت بیواسطه تصورات شهودی با متعلقاتشان تأکید میکند و درمقابل مفاهیم را تصورات باواسطه میداند."