چکیده:
قوم عرب از دیرباز به مقوله «نسب» به دلیل اثبات هویت و تفاخرات قبیلهای توجه خاصی داشت. با ظهور اسلام و تاکید آن بر هویت و مساوات همه انسانها، بهطور موقت از این توجه کاسته شد؛ اما بعد از رحلت پیامبر(ص) بنا بر عواملی چون تمرکز قدرت، توسعه قلمرو حاکمیت و... به تدریج انگیزههای جدیدی برای توجه به نسب پدید آمد و انسابنگاری یکی از گونههای مهم در تاریخنگاری دوره اسلامی گردید. در شرایطی که هدف اصلی اینگونه آثار، ذکر نسب افراد و قبایل عرب بود، اخبار تاریخی به تدریج و متاثر از عوامل مذکور و عواملی دیگر چون ورود عناصر غیرعرب به جهان اسلام و تحولات اجتماعی و سیاسی و تبعات ناشی از آنها وارد کتابهای انساب شد. پیوند بین اخبار تاریخی و انسابنگاریها، بنا بر معیار آثار بر جای مانده نسبنگاری تا پایان سده سوم هجری و حجم و میزان ورود اخبار تاریخی به کتابهای نسب، طی سه مرحله قابل تبیین است: اخبار تاریخی تا پیش از سده سوم هجری که متمایز از «نسبنگاری» بود؛ سپس از اواخر سده دوم و از اوایل سده سوم هجری که به شکل محدودی در آثار مورخانی چون مدائنی و زبیر بنبکار با نسبنگاری تلفیق یافت و سرانجام از اواسط سده سوم هجری به بعد که به طور گسترده وارد انسابنگاریها شد؛ چنان که میتوان انساب الاشراف بلاذری را نمونه بارز مرحله اخیر و بر خلاف عنوانش، کتابی در «تاریخ» دانست نه «نسب».
Nasab was important for Arabs as the identity of their tribes in pre-Islamic era. As Islam emphasised on the equality of all people so nasab significance was temporarily diminished. After the death of the Prophet, because of many factors, such as the centralism and development of sovereignity, it was again a new attention to nsab and so that nasab-writing became one of the important genres of Islamic historiography. While the main subject of those works was the Arab tribes, the historical narratives also interpenetrated because of the arrival of non-Arab in the Islamic world and also the socio-political changes. According to nasab-works that remains from third century and the amount of historical narratives that intrantedto them, the relation between historical narratives and nasab-writing could be explained in three stages: first, before the third century AH that nasab-writings were distinguished from historical works. Second, from the late second century and the early third century A.H that they were combined in the works of historians such as Mada'ini and Zubayr Ibn Al-Bakkar in a limited extent. Finally, from the last middle of third Century A.H that historical narratives widely entered in the nasab-writing. So, inspite of its title, Ansab al-Ashraf could be regarded as a historical not nasab work.
خلاصه ماشینی:
در شرايطي که هدف اصلي اين گونه آثار، ذکر نسب افراد و قبايل عرب بود، اخبار تاريخي به تدريج و متأثر از عوامل مذکور و عواملي ديگر چون ورود عناصر غيرعرب به جهان اسلام و تحولات اجتماعي و سياسي و تبعات ناشي از آنها وارد کتابهاي انساب شد.
پيوند بين اخبار تاريخي و انسابنگاريها، بنا بر معيار آثار بر جاي مانده نسب نگاري تا پايان سده سوم هجريو حجم و ميزان ورود اخبار تاريخي به کتابهاي نسب ، طي سه مرحله قابل تبيين است : اخبار تاريخي تا پيش از سده سوم هجري که متمايز از «نسب نگاري» بود؛ سپس از اواخر سده دومو از اوايل سده سوم هجري که به شکل محدودي در آثار مورخاني چون مدائني و زبير بن بکار با نسب نگاري تلفيق يافت و سرانجام از اواسط سده سوم هجري به بعد که به طور گسترده وارد انسابنگاريها شد؛ چنان که مي توان أنساب الأشراف بلاذري را نمونه بارز مرحله اخير و بر خلاف عنوانش ، کتابي در «تاريخ » دانست نه «نسب ».
بنابراين ، ذکر توأمان اخبار تاريخي و اطلاعات نسب شناسي در اين آثار، مي تواند گام نخست در تلفيق ميان اين دو مقوله ، هرچند به صورت مختصر، تلقي گردد؛ هر چند بايد توجه داشت که اين مدعا صرفا بر اساس نام اين آثار صورت گرفته است و با توجه به باقي نماندن آثار مذکور نمي توان در اين باره نظر قطعي داد؛ همانطور که اگر امروزه نسخه اي از أنساب الأشراف بلاذري و يا الانساب سمعاني باقي نمانده بود، قضاوت درباره محتواي آنها بر اساس نامشان، با شناختي که امروزه بر اساس محتواي اين آثار داريم تفاوت مي کرد.