چکیده:
هدف مقاله حاضر، بررسی عوامل و مشکلاتی است که سد راه شکلگیری بلوکهای تجاری منطقهای در خاورمیانه شده است. در سالهای اخیر منطقهگرایی به لحاظ جغرافیایی و روابط ژئوپلتیک توانسته میزانی از وابستگی متقابل و منافع مشترک را به وجود آورد و در نتیجه دولتها را به همکاری و تعامل سازمانیافته در زمینههای مختلف سیاسی، اقتصادی، امنیتی و فرهنگی برای حرکت به سمت همگرایی سوق دهد. این مقاله با تمرکز بر محیط خاورمیانه و تاکید بر لزوم توسعه همکاریها و کاهش فضای امنیتی با طرح این پرسش که چه عواملی منجر به عدم شکلگیری بلوکهای تجاری منطقهای در خاورمیانه شده است؟ با روشی توصیفی ـ تبیینی بیان میدارد که عوامل سیاسی همچون تضادها و رقابتهای ساختاری در میان دولتهای خاورمیانه، بحرانهای داخلی در کشورهای منطقه و نفوذ کنشگران فرامنطقهای، و عوامل اقتصادی متعدد از جمله توسعهنیافتگی در سطوح گوناگون و اقتصادهای مبتنی بر دولتهای رانتیر و متکی به دلارهای نفتی و ضعف خصوصیسازی از جمله نکاتی هستند که منجر به عدم شکلگیری بلوکهای تجاری منطقهای در خاورمیانه شدهاند.
The main goal of this article is evaluation of some challenges that resulted in creating some obstacles before regional trade blocs in the Middle East. In recent years, regionalism in light of geographical and geopolitics relations have influenced interdependence and common interests. Hence, states have tended to cooperate and organize interaction in some issues such as political, economic, and cultural context. This article, with emphasis on Middle East and promotion of cooperation and security space mitigation, pursues to answer the question that what has challenged regional trade blocs in the Middle East. With descriptive-explanative method, this article argues some political factors such as structural contrasts and competitions among the Middle Eastern countries, internal crisis in regional countries and influence of intra-regional actors and multiple economic factors such as underdevelopment in difference levels, rentier states and weakness of privatization are more important factors that influenced free trade blocs in the Middle East.
خلاصه ماشینی:
واژگان کليدي بلوکهاي تجاري، همگرايي منطقه اي، خاورميانه ، اقتصاد سياسي، منطقه گرايي مقدمه امروزه از مهم ترين و تاثيرگذارترين مسائل سيستم بين الملل ، مفاهيم و نظريات جهانيشدن ١ و منطقه گرايي ٢ است ، به نحوي که هر يک از اين طيف ها موافقان و مخالفان تاثيرگذاري را در روند رو به رشد خود داشته اند، تا آنجايي که از يک طرف گسترش پديده جهانيشدن با سرعتي هر چه بيشتر از دهه هاي گذشته در فرايندهاي گوناگون سياسي ، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي ادامه داشته و در مقابل نيز روند منطقه گرايي در نقاط مختلف جهان و ايجاد سازمان هاي منطقه اي براي همگرايي هر چه بيشتر کشورهاي عضو در منطقه اي مشخص ، تاثير همگرايي منطقه اي و ايجاد بلوکهاي سياسي و اقتصادي منطقه اي را بيش از پيش نمايان ساخته است .
بر اساس اين رويکردها، دانشمندان علوم سياسي همواره بر راه حل هاي نهادي و همگرايي در مقابله با مشکلات جنگ و بيثباتي تاکيد کرده اند که متاثر از ايده هاي نظرياتي چون فدراليزم ، نوکارکردگرايي، نهادگرايي جديد، روابط بين حکومت گرايي و واقع گرايي مطرح شده است تا جايي که امروزه بر اساس اين نظريات شاهد ايجاد همگراييهاي متعددي در سرتاسر جهان بوده ايم که موفقيت هاي بزرگي را نيز فراهم آورده است ، براساس برخي نظرات در منطقه گرايي، گذر از سطح ملي به منطقه و از سطح منطقه به سمت جهاني، بخشي از پيچيدگيها، که مربوط به سياست گذاري بوده را رفع و زمينه هاي ساختاري انتقال از سمت منطقه به روند جهاني شدن را فراهم ميآورد و در مفهومي وسيع تر منطقه گرايي منجر به افزايش تجارت جهاني و جهان گرايي خواهد شد (٢٠٠٠:٥ ,Tussie and Woods).