چکیده:
نظریه«فقر وجودی»که در حکمت و عرفان به صورت عین ربط و نیاز بودن معلول به علت و
ممکن به واجب یا«نمود»بودی ما سوای الهی و ظهور و تجلی«بود مطلق»آشکار شد ریشه در
معارف وحیانی و قرآن کریم داشته و متعلق به«قرآن»است که به تدریج حکیمان الهی و
عارفان صمدانی به دلایل آن پی بردهاند.مقالهای که پیش روی اصحاب حکمت و ارباب معرفت نهاده شد در صدد تبیین نظریه یاد
شده در افق وحی و با رهیافتی حکمی-عرفانی است و ثمرات سلوکی فقر شناسی و فقر باوری
در استکمال انسان را فرا روی مشتاقان کوی کمال و صراط سعادت قرار میدهد.امید است این نوشتار گامی به سوی حکمت قرآنی و اعتلای فهم خطاب محمدی(ص)قرار
گیرد.
خلاصه ماشینی:
"نظریه«فقر وجودی»که فوق نظریه فقر حدوثی و«فقر ما هوی»است و بر«عین الربط»بودن و تشأن و ظهور هستی از ذات الهی دلالت دارد،ره آورد مکتب انبیاء الهی و ثمره سلوک قرآنی و عصاره معارف ناب اسلامی است چه این که خدای متعال در قرآن فرمود {/(و لله المشرق و المغرب فاینما تولوا فثم وجه الله)/}(بقره،115)یعنی همه عالم وجه الهی است و هستی مستقل و اصیل ندارد بلکه عین نیاز و ربط به حضرت حق و اعتباری محض است و در انسان شناسی معرفتی-سلوکی قرآن کریم نعت وجودی و وصف ذاتی انسان را«فقر محض و محض فقرمعرفتی مینماید آن گاه که میفرماید:{/(یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید)/}(فاطر،15)چه این که خالق نظریه«فقر وجودی»قرآن کریم است و اگر انسانی در اثر معرفت اصیل اسلامی و فهم والای قرآنی به مقام«فقر شناسی»،«فقر یابی»و«فقر باوری»خویشتن نایل آمد سالک کوی حق و مسافر کوی کمال مطلق خواهد شد چنان که حافظ سروده است: ظلمت از هستی است ور نه رهنوردان عدم#شمع جان خاموش ساختند و راهی شدند آری«ملکوت»عالم و آدم ربط صرف به مبدأ هستی و عین نیاز به ملکوت آفرین است چه این که فرمود:{/(بیده ملکوت کلی شیء و الیه ترجعون)/}(یس،83)یعنی جان عالم و باطن هر چیزی در دست قدرت مطلقه حق بلکه ملکوت عالم حضرت حق است و«شهود ملکوت»برای«انسان کامل» ممکن است چنان که اشاره شد:{/(و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین)/}(انعام،75)و«نظر عقلی»به باطن و ملکوت هستی برای«انسان متکامل»که تربیت یافته هدایتها و حمایتهای انسان کامل است نیز میسور خواهد بود و قرآن کریم فرا خوانی به چنین مرتبهای از معرفت نموده است:{/(او لم ینظروا فی ملک السموات)/}(اعراف،185)و این نظر،نظر متا فیزیکی و عقلی است نه نظر فیزیکی و حسی(جوادی آملی،1381،ص 44-42)و به تعبیر علامه طباطبایی:«و جعل الملکوت بیده تعالی للدلالة علی انه متسلط علیها لا نصیب فیها لغیره» (طباطبایی،بیتا،ص 116)حال اگر انسانی اهل معرفت و سلوک یا آگاهی باطنی و آزادگی ذاتی باشد توان مندی شهود خدای سبحان در باطن عالم و جان خویشتن را داراست و«دانایی»او به«دارایی»و معرفت حصولی او به معرفت شهودی و حضوری تبدیل خواهد شد که علی(ع)فرمود:«طهروا انفسکم عن انس الشهوات تدرکوا رفیع الدرجات» آری فهم و شهود و ادراک و اشراق نظریه«فقر وجودی»قرآن کریم که زیر بنای حکمت متعالیه صدرایی در عین الربط دانستن معلول به علت و ممکن به واجب و بنیان و بن مایه نظریه«بود و نمود» عارفان الهی و«وحدت وجود»عرفانی در عرفان ناب اسلامی شده است."