چکیده:
از ﺟﻤﻠﮥ ﺑﺮاﻫﯿﻦ اﺛﺒﺎت وﺟﻮد ﺧﺪاوﻧﺪ، ﺑﺮﻫﺎﻧﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺤﻘﻖ اﺻﻔﻬﺎﻧﯽ بیان کرده است. اﯾﻦ ﺑﺮﻫﺎن، در ﻣﯿﺎن اﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪان ﻣﻌﺎﺻﺮ، ﻃﺮف داران و ﻣﻨﺘﻘﺪان ﺟﺪی داﺷﺘﻪ و در ﻣﺠﻤﻮع ﭘﻨﺞ ﺗﻘﺮﯾﺮ، در ﺳﻪ ﻣﺤﻮر ﮐﻠﯽ، ﺑﺮای آن ﺑﯿﺎن ﮔﺮدﯾﺪه اﺳﺖ: ﻣﺤﻮر اول، ﻣﻔﻬﻮم واﺟﺐ اﻟﻮﺟﻮد از اﯾﻦ ﺟﻬﺖ ﮐﻪ ﻣﻔﻬﻮﻣﯽ ذﻫﻨﯽ اﺳﺖ؛ ﻣﺤﻮر دوم، ﻣﻔﻬﻮم واﺟﺐ اﻟﻮﺟﻮد از اﯾﻦ ﺟﻬﺖ ﮐﻪ از اﻣﺮی ورای ﺧﻮد ﺣﮑﺎﯾﺖ ﻣﯽ واﺟﺐ اﻟﻮﺟﻮد ﯾﺎ ﻣﻮﺟﻮد ﺑﺬاﺗﻪ در ﺧﺎرج. ﻫﺮ ﮐﺪام از ﮐﻨﺪ؛ و در ﻧﻬﺎﯾﺖ، ﺣﻘﯿﻘﺖ اﯾﻦ ﺗﻘﺮﯾﺮﻫﺎ ﺑﺎ اﺷﮑﺎلﻫﺎﯾﯽ ﻣﻮاﺟﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ. ﺧﻠﻂ ﺑﯿﻦ ﺣﻤﻞ اوﻟﯽ و ﺷﺎﯾﻊ، ﻣﺼﺎدره ﺑﻪ ﻣﻄﻠﻮب، ﺧﻠﻂ ﺑﯿﻦ ﻗﻀﯿﮥ ﺑﺘﯿﻪ و ﻏﯿﺮ ﺑﺘﯿﻪ و ﻧﻘﺾ ﺑﻪ ﺷﺮﯾﮏ اﻟﺒﺎریء، اﺷﮑﺎلﻫﺎی اﺻﻠﯽ اﯾﻦ ﺑﺮﻫﺎن، در ﻣﺤﻮرﻫﺎی ﺳﻪﮔﺎﻧﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ. در اﺛﺮ ﭘﯿﺶ رو، اﺷﮑﺎلﻫﺎی ﭘﯿﺶﮔﻔﺘﻪ و ﻧﯿﺰ ﭘﺎﺳﺦﻫﺎی آنﻫﺎ ﻣﻮرد ﺑﺮرﺳﯽ و داوری ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪاﻧﺪ و در ﻧﻬﺎﯾﺖ اﺛﺒﺎت ﻣﯽﺷﻮد ﮐﻪ اﯾﻦ ﺑﺮﻫﺎن در ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺗﻘﺮﯾﺮﻫﺎی ﺧﻮد، ﻣﻮرد ﻧﻘﺪ ﺑﻮده و در اﺛﺒﺎت وﺟﻮد ﺧﺪاوﻧﺪ ﻧﺎﮐﺎرآﻣﺪ اﺳﺖ.
One of the arguments to prove the existence of God is the argument that Mohaghghegh Isfahani has explained. Among the contemporary scholars، there are serious advocates and critics for this argument and totally five versions in three general axes are put up for it: the first point is the notion of necessary existence from the perspective which it is a mental concept; the second point is the notion of necessary existence from the perspective which it denotes a thing behind it; and finally the fact of the necessary existence or the self-existent entity out of the mind. Each of these explanations are somehow criticized. Confusion between the early and current ascribe، confiscation of the desirable، confusion between the definitive and nondefinitive propositions، and the contradiction with the partner of the Creator (shrik ul-Bari) are the main drawbacks of this argument in the three axes. In the present work، the foregoing drawbacks and their responses are examined and judged، and it is finally proved that this argument has been criticized in all its versions and it is inefficient in proving God's existence.
خلاصه ماشینی:
خلاصۀ تقریر ایشان به این صورت است: مقدمۀ اول: اگر مفهوم واجب الوجود، وجودی عینی نداشته باشد، یا به این دلیل است که ممتنع الوجود است و یا به این دلیل است که امری ممکن و محتاج سبب است، ولی به دلیل عدم تحقق علتش، محقق نشده است.
مقدمۀ دوم: هر دو قسم تالی، باطل است، زیرا امتناع یعنی ضرورت عدم، و وجوب یعنی ضرورت وجود و جمع بین این دو محال است؛ لذا اگر امری واجب الوجود باشد، دیگر نمی¬تواند ممتنع باشد.
اشکال اول: خلط بین حمل اولی و شایع در ناحیۀ حمل اشکال اول علامه طباطبائی به برهان محقق اصفهانی به این است که در این برهان، بین حمل اولی و حمل شایع خلط شده است، زیرا مفهوم واجب الوجود، به حمل اولی واجب است، اما به حمل شایع، معلوم نیست واجب باشد.
تقریر ایشان از کلام علامه، بر چهار مقدمه استوار است: مقدمۀ اول: وجود خارجی واجب الوجود، مشکوک است، زیرا وقتی برای اثبات واجب، برهان اقامه می¬شود، یعنی قبل از برهان، تحقق آن مشکوک است.
اگر مصداق فرضی این مفهوم، ممتنع ذاتی باشد، منافاتی با طبع این مفهوم ندارد، زیرا طبع مفهوم از آن جهت که مفهوم است، تنها اقتضای مفهومی دیگری را دارد و اقتضایی نسبت به وجود خارجی ندارد؛ بنابراین، ممکن است مفهومی به حمل اولی ممکن باشد، اما به حمل شایع، ممتنع باشد.
اما اگر امتناع مصداق این مفهوم به دلیل عدم تحقق علت آن باشد، لازم نمی¬آید که واجب الوجود، ممکن باشد، زیرا مفهوم واجب الوجود که در ذهن محقق است، به حمل شایع، فرد برای واجب الوجود نیست، بلکه فرد برای ممکن الوجود است.