خلاصه ماشینی:
"وی از صادق دعوت میکند پیش او بیاید(بگذریم از این که در فرهنگ روستایی ما چنین چیزی تقریبا غیر ممکن است!)تا به وی بگوید که اگر نجنبد،راحله را از دست داده است، اما صادق،نسبت به راحله نظر خاصی ندارد و در جواب وی میگوید: راحله قبول کن که حرفم را میفهمی.
برای بررسی شخصیت صادق،از منظر شخصیتپردازی و یافتن تناقض احتمالی در شخصیت وی،باید محور سوم و اول را که درواقع صادق را چونان نوجوانی روستایی (آنهم روستایی دورافتاده)تعریف میکنند،در برابر محور دوم،یعنی اعتقادات و همچنین رفتار و کردار او قرار دهیم و آنگاه با مقایسه این دو،به این پاسخ جواب دهیم که تصویری که چوبچیان از این نوجوان روستایی دورافتاده ارائه میدهد،تا چه حد میتواند قابل قبول باشد،به عبارت دیگر؟ چنین نوجوان روستاییای آیا ممکن است در جهان واقع هم وجود داشته باشد؟آیا وجود چنین نوجوانی،ناقض واقعیتهای موجود نیست؟ اعتقادات و رفتار«صادق»،بسیار مدرن و امروزی است.
چند درصد ممکن است چنین دختری در چنین موقعیتی،این جمله را برای معذرتخواهی یا توجیه عملش،انتخاب کند؟چند درصد ممکن است دختر از صادق،حتی از زبان پدر و مادرش،تحت عنوان پسره یاد کند و در مقابل، رقیب صادق را که خود راحله نیز به او علاقهای ندارد،با نام کوچک صدا بزند؟چند درصد ممکن است این نحو را اختیار کند؟آیا چنین دختری سعی نخواهد کرد موضوع را عوض کند؟چنین دختر طنازی نمیتواند از این معذرتخواهی فرار کند؟خوشگلترین و شکیلترین دختر روستا،غرور ندارد؟و چندین سوال دیگر را هم میتوان به همین ترتیب ردیف کرد؛سوالاتی که در کتاب جوابی ندارند."